ظهورات رزای رازآلود در مونتیچیاری و فونتانله

1944-1976، مونتیچیاری، برسیا، ایتالیا

زندگی اولیه پیرینا گیلی

پیرینا گیلی در سوم اوت ۱۹۱۱ در مونتیچیاری (برشیا)، در شهرک سنت جرج متولد شد و تقریباً در سن ۸۰ سالگی، یعنی در دوازدهم ژانویه ۱۹۹۱، هنوز هم در مونتیچیاری، اما این بار در شهرک بوسچتی فوت کرد. پدر او، گیلی پانکرازیو کشاورز بود. مادرش، روزا بارتولی (که در ۱۹۶۲ فوت کرد)، پس از مرگ اولین شوهر خود در سال ۱۹۱۸ به دلیل جنگ جهانی اول، با فقر و ترس خداوند نه فرزند را بزرگ کرد: سه فرزند از ازدواج نخست و شش فرزند دیگر از دومین ازدواج.

چیز خاصی دربارهٔ کودکی پیرینا نبود. اما او یکی از آن روحانی بود که توسط خریسمای آگاهی‌های خصوصی انتخاب شده بودند؛ روحانی که با ساده‌زیستی، فقر و رنج مشخص می‌شدند.

رنجی که برای پیرینا ابتدا به دلیل فقر و سلامتی ضعیف بود، اما بعداً شدیدتر شد زیرا او شخصا در پرداخت پیامی که توسط مریم "گول آبرنگ" به وی سپرده شده بود، رنج می‌کشید: دعا، قربانی، رنج.

اولین رنج بزرگ زمانی رخ داد که پیرینا هفت ساله بود و پدر خسته‌اش را پس از پایان جنگ جهانی اول از اسارت بازگشت دید. او به خانه نرفت تا شادی خانواده باشد، بلکه برای مرگ در بیمارستان کوتاه مدت باقی ماند.

پیرینا (چهره چپ)، همراه با والدین و برادران و خواهرانش از ازدواج مادر

از ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۲ در یتیم‌خانه خدمتکاران خیریه زندگی کرد، جایی که او در هشت سالگی اولین بار مقدس را دریافت کرد. وقتی پیرینا یازده ساله بود، اگرچه همچنان به کلاس چهارم می‌رفت، مجبور شد دوباره به خانواده‌اش برگردد: مادرش برای مسئولیت فرزندانش مجدداً ازدواج کرده‌بود و یک لانه از کودکان نیاز داشت تا خواهر بزرگ‌تر او مراقبت کند.

هنگامی که پیرینا دوازده ساله بود، فقر باعث مهاجرت خانواده به خانه‌ای دیگر شد، جایی که با خانواده دیگری زندگی می‌کرد. در اینجا پاکی او مورد تهدید قرار گرفت و بسیار رنج برد، اما از طریق دخالت آشکار لطف الهی آن را برطرف کرد.

هنگامی که پدر خانواده دیگر دختر دوازده ساله را تنها یافت، به او توجه کرد و این کار سریعاً نیت واقعی خود را آشکار ساخت. پیرینا نمی喚ده بود مادرش را مطلع کند تا اختلاف بین دو خانوار ایجاد نشود. از سوی دیگر، مادرش و کودکان در بعدازظهرها در آهنگاه می‌ماندند تا بافتن و دوزی کنند مانند کشاورزان، و پیرینا را به آشپزخانه فرستادند تا آتش روشن کرده و شام آماده کند.

در یک طرف، دختر فقیر ترسید که با آن مرد تنها روبرو شود، و در سوی دیگر، ناخوانده بودن او باعث شد که خودش را به انتقادها و حتی ضربه‌ها قرار دهد، چون بی‌احترامی و سرسخت ظاهر می‌شد. روزی، باور داشت که مرد دور است، وارد آشپزخانه شده بود با خواندن لیتانی‌های مریم مقدس، وقتی ناگهان احساس کرد از پشت گرفته شد و به زمین انداخته شد. با یک کوشش فوق‌العاده انسانی و دعا کردن برای مریم مقدس، توانست آزاد شود و فرار کند، در حالی که تهدید می‌شد: "اگر حرف بزنم تو را کشتم!"

هیچ‌وقت ترسناک‌تر بود، همه چیز را به مادرش گفت که با بوسیدن پیشانی‌اش، مانند اینکه برای رفتار کردن او مثل یک بی‌احترامی جبران می‌کرد. و برای آینده متعهد شد تا دقت کند، از پیرینا وظایف‌ای دور بگیرد که تنها باشد. در آن موقع بود که اولین بار نیت پیرینا به تبدیل شدن به راهبه پدیدار شد. اما جوانی نبودن سن تصمیم‌گیری نهایی. در دیاری خود، پیرینا با ساده‌گی بحران را توصیف می‌کند که در هجده‌سالگی‌اش گذرانید، وقتی در مؤسسه حضور داشت. دعا دیگر آرامش خصوصی او نبود؛ از اعمال مذهبی غافل بود. بیشتر همه چیز توسط غرور سلطه شده بود، به خودش خیالی کرد که برای لباس و رفتار خود تحسین می‌شود. یک گردن‌بند مرجان سفیدی که تیتایش به او داده بود، پس از آنکه در روز جشن نمایش شد، باعث پشیمانی عمیق شد. با کمک مشاورات سخت‌گیر روحانی‌اش، توانست بحران را پشت سر بگذارد. گردن‌بند، تبدیل شده به یک تروس، برای بقیه عمر پیرینا باقی ماند تا یادآور تعهدش باشد که کاملاً متعلق به خداوند است.

پیرینا (اولی که در چپ تصویر ایستاده) با مادر و پدر از ازدواج دوم مادرش

پیغام عشق «گول‌مرغ اسرارآمیز» «دعا، قربانی، تعزیه»

اولین ظاهر شدن سنت ماریا کروسیفیسا

۱۷ دسامبر ۱۹۴۴

پیرینا گیللی سی‌و۳ ساله بود در چهاردهم اوت ۱۹۴۴ وقتی به خدمتکاران خیریه وارد شد، اما پس از سه ماه خدمات خود را به عنوان پرستار در بیمارستان کودکان برشا انجام داد و توسط یک شکل شدید مننژیت مبتلا شده و برای عزل در درمانگاه رونکو پذیرفته شد.

پس از دوازده روز بی‌هوشی، پس از دریافت تمام مقدسات ممکن، در حالی که مرگش انتظار می‌رسید، اولین ظاهر شدن قدیس ماریا کروچیفسا دی رزا (در آن زمان مبارک) بنیانگذار خادمان خیریه را در روز عیدمش، هفدهم دسامبر دید.

از دفتر یادداشت‌های پیرینا:

"در صبح هفدهم دسامبر ۱۹۴۱، اولین خاطره پس از دوازده روز، شنیدم در به اتاق کوچکم باز می‌شود و چشم‌ها را گشودم و نگاه کردم و یک راهبه پوشیده با لباس سیاه دیدیم که فکر کردم مادر معزز خانه است زیرا هیچ راهبهٔ دیگری در آن خانه نمی�دیده بود. سپس این راهبه نزدیک من آمد و گفت:

'چطور هستی، پیرینا؟' پاسخ دادم، 'سرم بسیار درد دارد.' به من گفت، 'این ظرف کوچک (چون دستش یک ظرف سفید کوچکی داشت) توسط خاتون داده شده تا تو را مسح کنم. درد سرت که احساس می‌کنی کمی بیشتر ادامه خواهد یافت... باید یک صلیب برهنه تحمل کنی، سپس شفا یابی' (سپس به من نشان داد خودم رو روی سمت راست قرار بدم، خودش (راهبه) قسمت بیمار را مسح کرد (پشت و سر)).

از او تشکر کردم و می‌خندید به من نگاه کرد و اتاق را ترک کرد. پس از کمی زمان راهبهٔ دیگر وارد اتاق شد پوشیده با لباس سفید که این بود پرستار؛ دیدن مرا چشم‌های باز (چون در حالت کما کامل برای چهل ساعت بوده بود) نزدیک آمدم و سوال کرد چطور هستی؟ پاسخ دادم، 'بهتره!' سپس از من خواست اگر می‌خواهی قدس‌خورداری بگیر، یک فنجان قهوه به من پیشنهاد کرد و شگفت زده شد وقتی مرا بدون نیاز به هیچ کمک دیگری در تخت نشسته دید و گفتن را آزادانه شنید.

پیش از اینکه راهبه اتاق را ترک کند از او خواستم مادر معزز را فراخواند، چون می‌خواستم تشکر کنم.... واقعاً هیچگاه مادر معزز یا هر راهبهٔ دیگری برای دیدن من و دادن این دارو به مرا نرفته بود. سپس راهبه‌ها فهمیدند که فقط قدیس مبارک ماریا کروچیفسا دی رزا، بنیانگذارشان بوده‌است که در آن روز جشن گرفته می‌شد."

قدیس ماریا کروچیفسا دی رزا

این بود بنیانگذار مقدس که اولین ملاقات‌ها با خاتون "وردهٔ عجیب" را فراهم کرد و بعداً به پیرینا بارها ظاهر شد تا او را آرام کند و مشورت دهد.

(مریم "وردهٔ عجیب" فرزندانش را از چشمه‌خانه می‌بندد)

اولین ظهور مریم مقدس با سه خنجر در سینه اش

۲۴ نوامبر ۱۹۴۶

پیرینا به عنوان پرستار در بیمارستان مونتیچیاری با خواهران خدمتکاران خیریه کار می‌کرد.

در نیمه ماه نوامبر ۱۹۴۶، او توسط دردهای بسیار شدید و استفراغ مبتلا شد که نشانه‌های انسداد روده بودند، برای آن جراحی نزدیک بود.

از روزنامهٔ پیرینا:

"شب ۲۳ تا ۲۴ نوامبر، دقیقاً زمانی که احساس کردم زندگی من کم می‌شود، حدود سه بجرگه کسی را نزدیک شدن شنیدم. سپس چشم‌هایم را باز کرده و دیدم کیست، و به تعجب بزرگم یک راهبه دیدم که او را شناسایی کردم، همانی که سال گذشته در رونکو دیده بودم، از من پرسید چطور هستید؟ پاسخ دادم بسیار نگران هستم، زیرا احساس می‌کنم در حال مرگ هستم و چون می‌دانستم باید یک عمل جراحی جدی انجام دهیم، آنقدر سخت و خطرناک است، بنابراین (می‌ترسم) نمی‌توانم از آن عبور کنم.

سپس راهبه (مرقد ماریا کروچیفیسا) به من گفت که مادر معزز و پنج راهبه دیگر را فراخواند، آنها باید تسبیح مقدس را می‌خوانند و در همین حال شفا یابم، یعنی انسداد روده‌هایم باز شود. سپس با دست چپش مرقدی به من نشان داد که یک گوشه اتاق را ببینم. در آن لحظه یک بانوی زیبا دیدم، مانند شفاف، پوشیده با لباس بنفش و روسری سفید روی سرش بود که تا پاهای او می‌رسید؛ دست‌هایش باز بودند و بنابراین سه خنجر را می‌توانست ببینم که در سینه اش به قلبش متصل شده‌اند.

سپس مرقد ماریا کروچیفیسا به من گفت که این بانو مادر ما بود، که از من می‌خواست برای گناهان سه دسته روحی که به خدا تقدیم شده‌اند، دعا، قربانی و رنج بکنم.

اول: برای روحانیون که وظیفهٔ خود را خیانت می‌کنند,

دوم: برای تعمیر گناه مرگبار این روح‌ها,

سوم: برای اصلاح خیانت کشیشان که خود را غیرمستحق از وزارت مقدسشان می‌کنند.

او به طور خاص توصیه کرد که تقدیس کشیشان را برای من پیشنهاد کند، گفت: "اگر اینها مقدس باشند، بسیاری از روح‌ها مقدّس خواهند شد."

هنگامی که ماریا کروسیفیسای مبارک به چنین شکل سخن می‌گفت، بانوی زیبایی کمی نزدیکتر آمد و دو اشک بزرگ از چشم‌هایش ریختم دیدم و صدای شیرین او را شنیدم که می‌گوید: "دعا، قربانی و تعزیر". هنگامی که این شکل‌ها شیرینی و نرمی را تماشا کردم، بلافاصله ناپدید شدند."

سه شمشیر با تفسیریشان کلیدی هستند که هدف رنج‌های بسیار جدی پیرینا قبل از دیدن سه شمشیر جایگزین شده توسط سه گل گُلابی را توضیح می‌دهند.

پیغام خاص برای پیرینا تبدیل به پیشنهاد "گولاب اسرارآمیز" برای همه جامعه‌های مذهبی خواهد شد: دعا، تعزیر، رنج برای تعمیر و حذف خیانت‌ها از افراد موعود شده.

به یاد داشته باشید که در اولین ظهور بانوی ما توسط پیرینا "شفاف" دیده می‌شود یعنی به عنوان یک تصویر در رؤیا.

در ظاهر بعدی‌ها بانوی ما مانند سنت ماریا کروسیفیسا, یعنی به عنوان شخص حاضر دیده خواهد شد.

پیرینا گیللی در 1946

دومین ظهور مادونا با سه شمشیر فروبرده شده در سینه‌اش

یکم ژوئن ۱۹۴۷

پس از یک ماه تعزیرات توسط پیرینا، پرستار بیمارستان مونتیکیاری و آزار دادن شیاطین، همان شب رؤیای ترسناک جهنم.

از روزنامهٔ پیرینا با چند حذف:

"در حدود سه و پانزده دقیقه در یکم ژوئن ۱۹۴۷ بیدار شدم به دلیل صدای کمی. چشم‌هایم را باز کردم و در گوشه اتاقم راهبه‌ای پوشیده از سیاه دیدم. او را شناسایی کردم. مادر و خواهرم را بیدار کردم و به آنها گفتم، 'مدیر مؤسسهٔ ما اینجا است'.

برخاستم، زانو زدیم، و نگاه کنم که در راستی مبارک، بانوی ما به من ظاهر شد نه "شفاف" بلکه به عنوان یک شخص زندهٔ پوشیده از بنفش، با روسری بزرگ سفید که سر و پا را می‌پوشاند، بازوهای او کشیده شده بود تا سه شمشیر فروبرده در سینه‌اش ببینم.

مقدس بنیان‌گذار در سمت چپ زانو زده بود. از مریم مقدسه خواستم که خود را به مادر و خواهر حاضر نیز نشان دهد.

مادونا ما پاسخ داد: 'به آنها بگوید که در بیابان زیباتر از ما خواهند دید'. این را گفت، دست‌های خود را به جلو کشیده و با نگاهی محافظت‌کننده به من نظر کرد.

مریم مقدسه سپس به من گفت: 'تعزیراتی که در این روزها انجام داده‌ای، توسط مادونا ما برای جبران گناهانی درخواست شده بود که خداوند از روحانیان متقاعدشده می‌پذیرد... رنج‌های بزرگ شما همراه با دیدن جهنم هدف داشت تا به شما سختی گناه مرگبار در روحان متعهد به عیسی و برگزیدهٔ عشقه‌اش آشکار شود. رنج‌ها این روزها کمک کرده‌اند که برخی از روحانیون ما را از دست شیطان نجات دهیم. هنوز یک نفر باقی مانده‌است برای کوم پریدن، دعا، قربانی‌جویی و تعزیر همچنان لازم است. شما ادامه خواهید داد تا شب‌های چهارشنبه به جمعه بر روی زمین بخوابید، تا پایان تمرینات روحانی گروه دوم...'

'به رئیس کل بگوید که مریم مقدسه در مؤسسهٔ ما با تشکیل بسیاری از گل‌های زنده میان روحانیون، احترام یابد. یعنی باید سه خواهر در هر جامعه باشند که خود را به عنوان گلیان روحی تقدیم کنند.'

🌹 'اولین: گل سفید، یعنی روح دعا برای جبران گناهانی که روحانیون با خیانت به وظیفهٔ خود به خداوند می‌رسانند.'

🌹 'دومین: گل قرمز، یعنی روح قربانی‌جویی برای جبران گناهانی که روحانیون با زندگی در گناه مرگبار به خداوند می‌رسانند.

🌹 'سومین: گل زرد طلایی، یعنی روح قربانی‌جویی کامل برای جبران گناهانی که روحانیون با خیانت به خداوند می‌رسانند و خصوصاً برای تقدیس کشیش‌ها.'

'این سه گل همان هستند که باعث سقوط سه شمشیر از قلب‌های مقدس عیسی و مریم خواهند شد.'

دیدار آهسته ناپدید شد، در روح من آرامشی بسیار باقی گذاشت."

پیرینا گیلی

اولین دیداری از مادونا با سه گل بر سینه‌اش

۱۳ ژوئیه ۱۹۴۷

از روزنامهٔ پیرینا با حذف‌هایی:

«حدود چهار ساعت صبح در تاریخ ۱۳ ژوئیه (در اتاق بیمارستان مونتیچیاری) بود. من هنوز به دعا مشغول بودم، زیرا قبلاً توسط خواهر مریم صلیب شده مبارک هشدار داده بودم که مادر مقدس می‌آید. چند نفر از خواهران با من بودند.»

در همین حال، مبارکه آمد و مرا دعوت کرد تا عمل ندامت را بخوانم؛ سپس پس از کمی سکوت سرش را به سمت راست چرخاند که نشان دهنده انتظار بود، مانند کسی که منتظر شخص دیگری است. و در همان لحظه دوباره آن صدا نرمی وجود داشت، من نمی�دی چه چیزی با آن مقایسه کنم، مثل یک باد ملایمی که به سوی فرد می‌آید، که خود این کار باعث ایجاد احساس شادی بدون اینکه دلم بگوید چرا شود.»

پس از این هشدار شیرین، نور زیبایی را دیدم، بسیار روشن بود و در وسطش مانند ابرهایی تقسیم شده بود که پرتوهای خورشید از آن عبور می‌کند. نگاه کن! در میان این نور یک خانم زیبا ظاهر شد، پوشیده به سفید، مثل ابریشم عالی‌ترین نوعی، که همانند براقیت لباس سفیدش انعکاس‌های طلایی داشت.»

یک پرده سفید، زیر گردن‌اش مانند یک قلاب ثابت شده بود و از سر تا پا می‌رفت؛ چند قلهٔ موجدار موهای روشن قهوه‌ای رنگی را روی پیشانی‌اش نشان داد. هر دو پرده و لباس در براقیت برابر بودند و لبه آن‌ها کمی با طلای دوزی شده بود. من گفتم که دوزی شده است، زیرا شکل یک دوزی داشت، اما توسط دیگری از شفافیت طلا تشکیل یافته بود، مانند یک دوزی.»

چون او را دیدم، شرمی نکردم که خودم در حضورش پر از گناه هستم؛ بلکه نظرش چنان مملو از خیرخواهی بود که روح من به اندازه‌ای خوشحال شد که نمی‌توانستم بگویم:

«آه! چه زیباست!» تصور کردم نزدیک او می‌شوم، تا بتواند مرا با خود به بیابان برد (...) در نظرش فهمیدم که آرزویی برای رفتن همراهش پذیرفته نشده است. پس من اولین کسی بودم که سخن گفتم. اگرچه مطمئن بودم که مادر مقدس هست، می‌خواستم بپرسم:

«به من به آهنگی بگوید که کیست؟» چه لبخند خوشحالی از مرا داد! با رفتارش بزرگوارانه مرا تشویق کرد تا به او اعتماد کنم و با شیرینی بسیار پاسخ داد:

من مادر عیسی و مادر شما همه هستم. (...) چهره‌ای آسمانی مریم مقدسه داشت! بسیاری از مردم دیدم، هیچ‌کس مانند آن نبود. او بسیار زیبا بود، با ویژگی‌های ظریف، پوستی گلابی و چشمهای تیره. برای من غیرممکن بود سنش را بفهمم. ظاهر شخص جوان نبود؛ چهره‌ی نازک‌اش واقعیاً جوان بود، اما از عظمت شخصی اش می‌توانست بین ۲۰ تا ۲۵ یا حتی ۳۰ سالگی باشد.

(...) هنگامی که این‌گونه گفت، مریم مقدسه بازوهای خود را گشود که تاکنون آنها را به هم بسته بود. با باز کردن بازوها و پرده‌اش نشان داد که سه شمشیری که قبلاً در قلبش قرار داده بود دیگر آنجا نیستند. واقعاً، جای آن‌ها سه گل رز زیبا ظاهر شد: سفید، قرمز و زرد با نقره‌ای‌های طلایی.

مریم مقدسه روزا میستیکا

من خودبه‌خود چشم‌ها را پایین آوردم و سه شمشیر در پاهای مریم مقدسه، میان بسیاری از گل‌های رز با همان رنگی که روی سینه‌اش بود دیدم.

چشمهایم دوباره بالا بردم و دیدم که گل‌ها شاخه‌دار شده‌اند و یک گودال تشکیل داده‌اند و مریم مقدسه درون این باغچه‌ی زیبای رز است، در حالی‌که قبلاً فقط او را با نور اطرافش دیده بودم.

من از دیدن اینکه سه شمشیری که در قلب مریم مقدسه قرار داشت دیگر آنجا نیستند پر از شادی شدم.

(...) دوباره به من گفت، با صدای "قوی"‌ای که یک فرمان را منتقل می‌کرد که از خداوند دریافت کرده بود:

'خداوند مرا فرستاده تا یک عبادت مریامی جدید را برای همه مؤسسات مذهبی و کنگره‌ها، هم مردان و زنان، و همچنین کشیشان غیررسمی بیاورم' (...) وقتی از او توضیح کشیشان غیررسمی خواستم (چون حقیقتاً می‌پنداشتم که راهبان و کشیشان یک چیز هستند)، مریم مقدسه به من نگاه کرد، با لبخندی که اعتماد بیشتری را برانگیخت (...) و جواب داد:

'آنها کسانی‌اند که در خانه‌هایشان زندگی می‌کنند، اگرچه وزیران خدا هستند، در حالی‌که دیگران در مناستران یا کنگره‌ها زندگی می‌کنند.'

اینجا نگاهش بالا رفت، آن را مانند آغوش گرفتن چیزی دور گسترش داد و با لبخند همیشه ادامه داد: 'به مؤسسات مذهبی یا کنگره‌هایی که مرا بیشتر تقدیر کنند وعده می‌دهم که توسط من محافظت خواهند شد، و افزایش بیشتری در فراخوان‌ها و کمتر خیانت به فراخوان‌ها، کمتری از روحانی که خداوند را با گناه بزرگ آزار می‌دهند، و قدسیتی زیادتر در وزیران خدا.'

(...) چنان‌که گفتم، نگاه او تنها به من متمرکز نبود بلکه مانند این بود که با چند نفر سخن می‌گفت و گفت:

'من آرزو دارم روز سیزدهم هر ماه را روز مریم قرار دهیم تا در آن ۱۲ روز پیش از آن دعاهای ویژه برای آماده‌سازی انجام شود.'

در اینجا نگاه او تغییر کرد، غمگین شد: 'این روز باید جبران گناهانی باشد که علیه پروردگار ما توسط روح‌های تقدیس شده مرتکب می‌شوند که با خطاهای خود سه شمشیر تیز به قلب من و قلب پسر خداوندی من نفوذ می‌کنند.'

(...) دوباره لبخند دلپذیرش را بر لبه‌هایش آورد و ادامه داد: 'در آن روز، روی موسسات یا مجمع‌های مذهبی که مرا احترام داده‌اند فراوانی نعمت و قدسیتی در احوالشان می‌آورم.'

'این روز باید با دعاهای ویژه مانند مَس مقدس، قربانی مقدس، تسبیح و ساعت تعظیم مقدّس شود.'

'من آرزو دارم که هر موسسه در هر مجمع یا مؤسسه مذهبی روز ۱۳ ژوئیه از هر سال جشن گرفته شود تا روح‌های زندگی با روح دعا بزرگ داشته باشند تا هیچ احوالی خیانت نکند.' (در اینجا به نظر می‌رسید گل سفید روی سینه‌اش بیشتر برجسته شده‌است تا این معنی را نشان دهد).

پس از یک لحظه سکوت، همچنان با وضعیت محکم و دست‌های بسته ادامه داد:

'من همچنین آرزو دارم که روح‌هایی دیگر باشند که زندگی خودشان را به سخاوت و عشق برای قربانی‌ها، آزمون‌ها، تحقیرها وقف کنند تا جبران گناهان باشد که پروردگار ما از روحانیت‌های در گناه مرگی دریافت می‌کند.' (در اینجا گل قرمز روی سینه مریم مقدس , به نظر بیشتر برجسته شده و اهمیتش را نشان داد).

سپس مریم مقدس دوباره یک لحظه سکوت کرد و ادامه داد:

'من هنوز آرزو دارم که روح‌هایی دیگر زندگی خودشان را کاملاً وقف جبران خیانت‌ها کنند که پروردگار ما از کشیش‌های یهودی دریافت می‌کند.' (در اینجا گل زرد طلایی نیز به صورت حیات بخش ظاهر شد).

(...) پس از یک لحظه سکوت، مریم مقدس , همچنان با چنین نرمی و شیرینی ادامه داد:

'قربانی این روح‌ها باعث می‌شود که قلب مادرانه من قدسیتی برای این وزیران خداوند به دست آورم و فراوانی نعمت بر مجمع‌هایشان باشد.'

'من آرزو دارم که این عبادت جدید مرا در همه موسسات مذهبی گسترش یابد.'

اینجا مریم مقدس برای چند لحظه سکوت کرد. سپس با یک نگاه خوشحالی و نظرش بر روی خواهر مبارک ماریا کروچیفیسا گفت:

'من این مؤسسه را اول انتخاب کردم، زیرا بنیانگذار آن "دی روزا" است که روح خیرخواهی خود را به دخترانش انتقال داد تا مانند بسیاری از گل‌های کوچک گلی باشد، نماد خیرخواهی.' در اینجا او با خوشحالی می‌خندید: 'این دلیل اینکه من محصور شده توسط باغی از گل‌ها ظاهر شدم.'

سپس به نمایندگی از مادر عالی، از مریم مقدس برای یک معجزه بیرونی به عنوان شاهد حضورش درخواست کردم.

مریم مقدس با غمی پاسخ داد:

'بزرگترین معجزه زمانی رخ خواهد داد که این روح‌های تقدیس شده، که برای مدت طولانی و به ویژه در زمان جنگ از نظر معنوی راحت بودند تا وظیفه خود را خیانت کنند و با خطاهای جدی‌شان مجازات‌ها و تعقیبات را جذب کنند، مانند آنچه حالا علیه کلیسا رخ می‌دهد، متوقف شوند تا خداوند ما را بسیار آزار دهند و به روح اولیه بنیانگذارانی مقدس برگردند.'

مریم مقدس سکوت کرد و صحنه را برای خواهر مبارک ام. کروچیفیسا آزاد کرد و با یک حرکت بسیار نازک به او اشاره کرد که بگوید.

(...) در حالی که خواهر مبارک ام. کروچیفیسا سخن می‌گفت و توصیه‌های نهایی‌اش را داد، مریم مقدس, با خندیدن بیشتر و بسیار متواضع‌تر بود، به نظر می‌رسید که وظیفه خود را به عنوان پیام‌آور تمام کرده‌است، اما به ما با یک اشاره کوچک نشان داد تا آنچه دی روزا توصیه کرد انجام دهیم (...).

آهسته‌اهسته نور کم شد و شکل زیبای مریم مقدس و خواهر ام. کروچیفیسا از چشم‌هایم ناپدید شد."

مریم روزا میستیکا

اولین ظهور در کلیسای جامع مونتیچیاری

۱۶ نوامبر ۱۹۴۷

این یک یوم بود و پیرینا پس از قداس مقدس ساعت هفت و دریافت عیسی، برای شکرگزاری توقف کرد.

که کشیشان دون لوئیجی بونوینی، وکیل اعتراف او، و دون ویرجیلیو سنچی، کشیش کلیسای محلی، به تازگی از صندوق‌های اعترافات بیرون آمده بودند و هنوز افراد دیگری در کلیسا اصلی مونتیکیاری که معمولاً «دومو» نامیده می‌شود حضور داشتند.

از روزنامهٔ پیرینا:

«به‌درستی یک نور قوی چشم‌هایم را از کتاب دور کرد و به‌طور خودبخود به آنچه در کلیسا رخ داده بود نگاه کردم.... با حیرت دیدم که مریم مقدس بسیار دور و بالا، می‌توان گفت بر روی مذبح اصلی کلیساست زیرا نوری که او را احاطه کرده بود من را از مشاهده اطراف مانع شد.

من نزدیک به مذبح قدیس‌ترین بدن بودم. خودبخود تصمیم گرفتم تا از صندلی بیرون بیام و در وسط کلیسا بروم، و همچنین با شادی کسانی که کنار من بودند را آگاه کردم که مریم مقدس آنجا است. (..) همان گول‌آب میستیک بود (گلی گلابی). در زیباترین و پاک‌ترین حالت مانند بارها قبلی، فقط دورتر از من بود، چنان‌که گفته‌ام بالا در وسط باغی پر از گل‌های سفید، قرمز و زرد.

پس در میان کلیسا راه رفتم، می‌خواستم نزدیک او باشم. هنگامی که قدم‌هایم برداشتم، او نیز به سوی من آمد. ناگهان یک نیرو من را بی‌حرکت کرد و مجبور شد تا زانو بزنم. (بعداً وقتی مریم مقدس ناپدید شد، کشف شد که در وسط کلیسا بود). (...) نزدیکتر بودم هنگامی‌که به من سخن گفت، اما بسیار غمیده بود. با سختی صدای او را شنیدم؛ چنانکه از یک کار بزرگ یا درد رنج می‌برد، همچون اینکه قوتش کم شده و گفت:

«خداوند ما، پسر الهی من عیسی خسته‌است که به خاطر گناهان علیه پاکدامی از مردان توهین‌های بزرگی دریافت کند. او می‌خواهد یک سیلازای مجازات‌ها را بفرستد. من مداخله کردم تا هنوز رحمت داشته باشد، بنابراین برای این گناهان دعا و تعزیر طلب می‌کنم.»

سپس مریم مقدس با دستش به من اشاره کرد که نزدیکتر بیام. از طریق کشیدن خود را بر روی زمین زانو زده، چون احساس کردم توانایی ایستادن ندارم. (...) برای چند لحظه توقف کرد و دوباره به من نشان داد تا نزدیک‌تر بیام و گفت:

«به‌عنوان نشانهٔ تعزیر و پاکسازی، با زبان خود یک صلیب بر روی چهار کاشی متصل بکشید، سپس این کاشی‌ها را بسته نگه دارید به یادبود بازدید من تا آنکه تپش نکنند.»

من خودم پایین آمدم و با زبانم چهار علامت صلیب را بر روی کاشی‌ها کشیدم. سپس مریم مقدس به من نشان داد که کمی عقب بیایم. چند قدمی که عقب رفتم، مریم مقدس دقیقاً در جایی که علامت صلیب را کشیده بودم بر زمین فرود آمد. (...) خودش دوباره گفت:

'من توصیه می‌کنم تا جدول پاکسازی با پارچه سفید پوشانده شود، به‌طوری‌که توسط دست‌های دیگر لمس نشود و برای کلیسای بیمارستان یک امتیاز باقی بماند! این است که در بوناته پروردگار من، پسر عزیزم یحیی از عطاهای خود بازمانده‌است، زیرا مکان مقدس شده، جایگاه دعا نبود بلکه به گناهان علیه پاکدامی تبدیل شد و حقیقت حضور من انکار گردید.'

(...) مریم مقدس دوباره ناله‌ای از راحتی داد، مانند اینکه یک پیروزی کسب کرده‌است، و با اندکی کمتر غمگین گفت:

'من به کشیشان توصیه می‌کنم که خودشان را در محبت تمرین دهند تا مردان دیگر گناهانی علیه پاکدامی مرتکب نشوند. من عطای خودم را برای کسانی که این گناه‌ها را جبران کنند، اعطا خواهم کرد.'

من احساس اعتماد کرده و به او گفتم: 'آیا ما آمرزش یافته‌ایم؟'

او با یک نگاه کمی خوشحالی پاسخ داد: 'بله، تا زمانی که این گناه‌ها را دوباره مرتکب نشویم.'

من برای مونتیچیاری، ایتالیا، جهان، پاپ، کشیشان و روحانیون دعا خواستم.

مریم مقدس دست‌های خود را بالا برد و به نشانه حفاظت گسترش داد، خندید و دوباره دست‌ها را کنار هم گذاشت. سپس از او درخواست کرد که من را زودتر به آسمان ببرد. او خندید اما پاسخ نداد. چند لحظه سکوت بود و بعد با صدای نرم گفت: 'من توصیه می‌کنم تا دعا کنید، توبه کنید و در قربانی‌هایی که پروردگار از شما خواسته‌است سخاوتمندی بیاورید.' سپس با خنده و بالا بردن بازوهایش گفت:

'اگر سخاوت نشان دهید، عطای بزرگتری حتی بر روی کل جهان کسب خواهید کرد.' بعد آهسته آهسته دست‌ها را کنار هم گذاشت و با نگاه خود به من برگشت.

من نمی�تم که او برود، اما سپس یک چکش نور دیگر او را از چشم‌هایم برد."

کاتدرال مونتیچیاری

پنجمین ظهور در کاتدرال مونتیچیاری

۲۲ نوامبر ۱۹۴۷

در ۲۲ نوامبر، حدود ساعت ۱۲ و نیم بعد از ظهر، پیرینا توسط یک صدا داخلی در حالی که در کابلی بیمارستان دعا می‌کرد، مطلع شد که در ساعت ۴ بعد ازظهر مریم مقدس با او در کلیسای محلی ملاقات خواهد کرد.

او فوراً به رئیس خود اطلاع داد که پیامش را برای معلم روحانی و سایر کشیشان فرستاد. وقتی پیرینا و پنج خواهر در ساعت مقرر به کاتدرال رفتند، دیدند که کشیش‌ها و دیگر افراد هم‌اکنون آنجا هستند: یک جلسه از اقدام کاتولیک دقیقاً پایان یافته بود.

از دفترچه یادداشت‌های پیرینا:

"من شروع به تلاوت تراویس مقدس کردم. هنوز نیم راه نبود که چشم‌هایم با یک نور روشن برخورد کردند و بالای، بسیار روشن بود مریم زیبای سفید پوشیده از سفید در وسط فرش گل سرخ؛ همه چیز همانند صبح ۱۶ سپتامبر بود.

من فوراً گفتم: 'این مریم مقدس است' و من جایگاه خود را که با خواهران بود ترک کردم; به وسط ناو رفتم و فوراً زانو زدم.

در همان زمان، مانند بار قبلی، مریم مقدس از بالا پایین آمد، نزدیک شد و انگشت دست راست خود را نشان داد و به من گفت:

'به عنوان نشانهٔ توبه و پاکسازی چهار صلیب با زبانت بر آن کاشی‌های متصل بزن' (آن‌ها همان کاشی‌هایی بودند که مریم مقدس قبلاً پایین آمده بود).

من اطاعت کردم و مریم مقدس برای دومین بار به زمین فرود آمد.

(...) او به من نگاه کرد و چشم‌هایش را به آسمان برد سپس کمی خم شد در طرف تابوت مقدس (در یک محراب جانبی)، پس از آن به ما برگشت و گفت:

'من اینجا پایین آمده‌ام زیرا در این جا تبدیلات بزرگی خواهد بود. توصیه می‌کنم که این کاشی‌ها بسته شوند تا روی آنها قدم نزنند.' در این جای، با صدای کم اما پر از خیرخواهی و اعتماد، به من یک راز شخصی دربارهٔ آینده خودم، پیامی برای پاپ مقدس و رازی دیگر گفت. او توصیه کرد همه چیز را بنویسم و آن راز که فقط باید وقتی می‌میرم آشکار شود نگه دارم:

'من به تو خبر خواهم داد زمانی که باید این راز را فاش کنی.' او کمی سکوت کرد و با چهره‌ای پر از غمی و چشم‌هایش نیمه‌بست درد، گفت:

'در این زمان مسیحیان ملت ایتالیایی شما آن‌ها هستند که بیشترین گناهان را علیه پاکی مقدس به خداوند من، پسرم عیسی می‌کنند.' سپس چشم‌هایش را باز کرد و خم شد در طرف من، گفت:

«پس خداوند از شما دعا و سخاوت در قربانی‌ها می‌خواهد.»

گفتم، «بله». اینجا دیدن اعتمادش به من را یادآور توصیه‌ای کرد که یک کشیش به من داده بود تا از مریم مقدس توضیحی دربارهٔ دسته اول و سوم روحانیان درخواست کنم، پس گفتم:

«کشیشان محترم تفاوت بین این دو دسته را خوب نمی喚ند» (...) با دشواری، چنان‌که به نظر می‌رسید که برای تکرار آن تلاش کرده است، گفت:

«دسته اول شامل روحانیان زن و مردی است که وظیفهٔ خود را خیانت می‌کنند: اما دسته دوم، مردان هستند که هنوز مقدس‌ترین مراتب را دریافت نکرده‌اند.»

«دسته سوم مربوط به کشیشان موعود شده‌است که مانند یهودا خداوند ما را خیانت کرده‌اند.»

پس گفتم: «آیا آنها برای پول یا همانند یهودا خداوند ما را خیانت می‌کنند؟» پاسخ داد:

«مانند یهودا.»

اکنون احساس کردم که با اعتماد به او نزدیک هستم و از او پرسیدم:

«چه باید کنیم تا فرمان شما برای دعا کردن و توبه انجام دهیم؟»

چند دقیقه سکوت کرده بود، سپس ادامه داد: «توبه یعنی پذیرش همه صلیب‌های کوچک روزانه، حتی کار به عنوان علامتی از توبه.» (...) با این بیان بسیار نازک او، مانند یک مادر واقعی و محبت‌آمیز، من را تشویق کرد دوباره پرسیدن و گفتم:

«در بوناته چه باید برای تعظیم گناهان انجام شود؟» پاسخ داد: «زیارت‌ها باید در سه روز متوالی از کلیسا پونته س. پیترو تا محل ظهور به عنوان علامتی از توبه و تعظیم انجام شوند. این باید مستقیماً به اسقف برگامو گزارش شود.» سپس چند لحظه سکوت کرد، بعد نظرش را تغییر داد، مانند روشن‌تر شده بود، و با صدای خوشحال گفت:

«در روز هشتم دسامبر در ظهر دوباره اینجا به کلیسا می‌آیم. آن ساعت عفو خواهد بود.» یک نور براقتر فرستاد و گفت:

«فروغ آمدن من را بپذیرید.» شگفت‌زده شدم، یعنی در تعجب بزرگی بودم و از پرسیدن او شرمسار نبودم:

'من برای من با آواز توضیح دهید که چه معنایی از ساعت نعمت دارید؟' او به من لبخند زد و پاسخ داد: 'ساعت نعمت یک رویداد بزرگ و فراوان تبدیل خواهد بود. شما این را شخصاً به مونسینیور اسقف برشا خواهید گفت.' سپس دوباره جدی شد و با تأکید روی هر کلمه، مانند اینکه توصیه‌ای بسیار حساس باشد، گفت:

'توصیه می‌کنم که پاکسازی مقدس همیشه زیر یک پرده سفید پوشیده شود تا دیگر توسط دست‌های دیگری لمس نشود.' سپس سکوت کرد؛ سپس از او پرسیدم:

'ما در این روزها چه باید برای آماده‌سازی برای این رویداد (۸ دسامبر) انجام دهیم؟' او با رضایت پاسخ داد:

'دعای و توبه. ما هر روز سه بار زار مزرور را با باز کردن دست‌هایمان بخوانیم.' سپس به سمت من خم شد و به من لبخند زد و گفت:

'چه چیزی از خداوند می‌خواهی؟' 'برای من هیچ چیز؛ برای بخشش گناهان ما درخواست می‌کنم.'

خانوم مریم به من با رضایت لبخند زد و گفت، 'آیا وعده می‌دهید که دیگر گناه نخواهید کرد؟' احساس کردم که вже بهبود یافته‌ام و با شادمانی پاسخ دادم: 'بله، در نام همه ما وعده می‌دهم که قصد انجام بیشتر گناه نداریم.'

(...) سپس بعد از کمی ترس، برای یک دعا ویژه برای برخی افراد بیمار فیزیکی و دیگران بیمار روحی که توسط خانواده‌هایشان به من توصیه شده بودند، از او خواستم. خانوم مریم با لبخند شیرین خود به من گفت:

'نعمت‌ها روحانی اعطا خواهد شد. در حقیقت هر کس بر این چهار کاشی اشک‌های توبه آورد، بزرگ‌ترین رحمت را از طریق من از خداوند، پسرم عیسی مسیحی الهی دریافت خواهند کرد.' اینجا خانوم مریم چشم خود را به آسمان برداشت و با صدای درخواست، کلمات را قطع کرده گفت:

'جان‌های سخت‌گیرانه مانند سردی این مرمر توسط نعمت الهی لمس خواهند شد و وفادار و عاشق واقعی خداوند خواهند شد.'

(...) برای مجموعه‌ای از چنین چیزهای زیبایی احساس کردم که مجبور هستم از او بپرسم:

'چرا بر این کاشی‌ها می‌آیید؟' همیشه با لطافت خود پاسخ داد، اما کمی غمیده در بیان کلمات: 'زیرا حداقل این کاشی‌ها توسط گناهان مانند آنچه در مکان‌های دیگر ظاهر شدن من رخ می‌دهد، ناپاک نخواهند شد. توصیه می‌کنم که در ۸ دسامبر این کشی‌ها تا فاصله سه متر محافظت شوند.'

او به مدت طولانی از من می‌خندید و آهسته خود را بلند کرد. سپس شتابان گفتم به او: 'آیا باید تا هشتم دسامبر منتظر بمانیم؟' او دوباره به من خنده داد، اما دیگر جواب نداد. بعداً یک ابر نور او را کاملاً از کنار من برد."

ما یاد می‌داریم که اعترافگر و دون ویرجیلیو حاضر بودند، همانند بار قبلی، و اینبار همه چیز به آنها در صحنک گفته شد، مگر اسرار، و آن‌ها بی‌ایمان ماندند و نگران شدند."

داخلی کلیسای مونتیکیاری

تظاهرات سوم در کلیسای مونتیکیاری

هفتم دسامبر ۱۹۴۷

آن شب پیش از تظاهرات بزرگ و عمومی که برای هشتم دسامبر وعده داده شده بود؛ یک شنبه بود و بسیاری از اقوام به بیمارستان آمده بودند تا پیرینا را ببیند.

در حالی‌که با آن‌ها صحبت می‌کرد، صدای داخلی‌ای شنیده شد که او را وادار کرد تا قبل از ظهر به کلیسای پاریش برود زیرا مریم مقدس در حال آمدن است.

پس از اینکه اقوامش را پیش‌تر رها کرده بود، سرپرست خود یعنی خواهر لوئیجیا رومانین را آگاه کرد که او پیرینا را به ساعت مقرر همراهی نمود. کلیسا بسته می‌شد و پس از رفتن صحنکاران، پیرینا با سرپرست خود و کشیشش ماند. آن سه نفر مزروره را با باز کردن دست‌ها خواندند و تسبیح مقدس را شروع کردند.

از روزنامهٔ پیرینا:

"به‌درستی یک نور روشنایی من رو زد. فهمیدم که آن از مریم مقدس است، بیرون آمدم و فوراً در نزدیکی کف‌های سنگی زانو زده شدم، مطمئن بودم که مریم مقدس آنجا خواهد آمد. واقعا احساس کردم او هم‌اکنون آنجا منتظر من ایستاده‌است. سپس تنها نبود: پرده سفیدش باز شده و از طرف راست توسط یک کودک زیبا نیز پوشیده شده بود، با لباس‌های سفید و نوار سفید در پیشانی‌اش؛ و از سمت چپ توسط یک دختر کوچک زیبایی که همچنین پوشیده به سفید بود، با نوار سفید در سرش و موهای بلندش روی شانه‌ها افتاده بودند، که زیباترین ظاهر فرشته‌ای را برای او می‌داد.

هر دو لباس‌های طولانی داشتند. فکر کردم این کودکان دو فرشتهٔ کوچک هستند، چنان‌که زیبا بودند. مریم مقدس به‌قدر زیادی خنده داشت. زمین را گرفت و ما را نگاه کرد و گفت:

'من آمده‌ام تا سه نفرتان را نعمتهای و برکات بفرستم، برای جبران کارها و قربانی‌هایی که باید به خاطر این امر من انجام دهید.' سپس با خم شدن به سویم گفت:

«اما هنوز نیاز به دعا و سخاوت زیادی در قربانی‌ها از جانب شما وجود دارد.»

به او پاسخ دادم: 'بله، من این کار را انجام می‌دهم' (...) نگاه مریم مقدس چنان نفوذآمیز بود که حتی بدون گفتن کلماتی از سوی من، همه احساسات من را فهمید. مریم مقدس دوباره گفت: 'این ظهور باید تا پایان روز مخفی بماند. یک قربانی انجام ده و به هیچ‌کسی چیزی نگو.' (...). به او اطمینان دادم که گفتم:

'بله، من این کار را انجام می‌دهم؛ ما به کسی نمی�چیم'.

مریم مقدس, بیشتر برنده‌مانند، می‌خواهم بگویم مانند یک مادر که می‌خواهد چیزی را با شادی هدیه بدهد، به من گفت:

'فردا در ظهر آمده و بخشی بسیار کوچک از بیابان را نشان می‌دهم.' (...) 'اما می‌خواهم تو قربانی بستن چشم‌ها رو انجام بدی تا بتوانی با همه روح‌های دیگر که فقط به ایمان زندگی می‌کنند، پیوستگی پیدا کنی.'

به او پاسخ دادم: 'بله، حتی این قربانی هم اگر من را یاری رسانید چون بسیار بی‌قیمت هستم؛ چند بار وعده داده و سپس قادر به حفظ آن نبوده‌ام.'

مریم مقدس, مانند کسی که از رنجش من رضایت دارد، گفت, 'من تو را خبر می‌دهم.' پاسخ دادم:

'با شادی'. اینجا مریم مقدس با یک نگاه از خیرخواهی و عشق بیشتر روشنایی آورد. (...) با این نمایش آسمانی از خیرخواهای خود، گفت:

'فردا قلب بی‌عیب من را نشان می‌دهم که به مردان بسیار ناشناخته است. در فاتیما، عبادت تقدیس شدن به قلبم رو گسترش دادم. در بوناته سعی کردم تا آن را درون خانواده مسیحی نفوذ کند. اما اینجا در مونتیچیاری، از شما خواسته‌ام که عبادتی که ذکر شد "روزا میستیکا" (گول آسمانی)، همراه با عبادت به قلب من، در موسسات مذهبی عمق یابد تا روح‌های دینی بتوانند نعمت‌ها زیادی را از قلب مادرانه‌ی من جذب کنند. با این ظهور برای تقدیس روح‌های دینی، چرخه ظاهر شدن‌ها رو بسته‌ام.' اینجا مریم مقدس خاموش ماند؛ سپس به او گفتم: 'شنیده، مادونا عزیزم، فردا معجزه‌ای انجام بده چون بسیاری می‌خواهند از حقیقت حضورت اطمینان یابند'. با سوال من خنده زد و پاسخ داد: 'فردا تو را درباره چهار کاشی اطلاع می‌دهم که باید چه کرد. به کشیش‌های محترم این محله بگوید که صندوق صدقه روی چهار کاشی نمی�چد. حداقل یک تابلو کوچک رو قرار بدهند تا بر کاشیا قدم نزنند.'

من آنجایی که تو را رازی فاش کرده‌ام، می‌خواهم بدانم آیا می‌توانم حداقل به وکیل‌دین من بگویم؟ مریم مقدس پاسخ داد: 'اکنون آنرا بنویس و در جای امن بسته کن. قبل از مرگت آرم تا تو را بیام و فاش کن.'

پس مریم مقدس بر من خم شد و صدایش را مانند تعلیق کرد، چنان‌که نمی喚ده باشد که دیگران بشنوند؛ به من درباره وکیل‌دین گفت که باید یک روحانی بود و دربارهٔ آینده‌ام. چون دیدم مریم مقدس اعتمادم پذیرفته‌است، دوباره گفتم:

'عزیز ما مریم, بسیاری از مردم هستند که خودشان را به تو توصیه می‌کنند، بیماران، اعضای خانواده‌ای که سربازان‌شان در روسیه‌اند و می‌خواهند بدانند آیا محبوبانشان هنوز زنده‌اند.

بیشتر غمگین شد و پاسخ داد: 'لازم است برای تبدیل شدن روسیه بسیار دعا کنیم.'

دوباره از او پرسیدم: 'چرا روسیه اجازه نمی�ابده که حداقل آن‌ها که هنوز زنده‌اند برگردند؟' غمگین‌تر از قبل پاسخ داد:

'زیرا در روسیه دیگر انسانیت نیست. قربانی‌های، رنج‌هایی و حتی شهادت این سربازان هستند که صلح و آرامش را به ایتالیا می‌آورند.'

گفتم: 'بعضی از کشیشان خاصاً توصیه شده‌اند. گویند که از اکنون کشیش‌های واقعی خواهند بود، توبه کرده‌اند از گناهانشان! گویند تو را دوست دارند و می‌خواهند تو هم آنان را دوست داشته باشی!' مریم مقدس با رضایت خنده زد بدون پاسخ دادن. ادامه دادم, 'برکت بده بر سرپرستان مؤسسه خدمتکاران. آیا به من این اجازه را خواهید داد، عزیز مادونا؟'

مریم مقدس همچنان می‌خندید و از سوالاتی که پرسیدم رضایت نشان داد، اگرچه پاسخ نداد؛ مرا مطمئن کرد که خواسته‌ام را گوش کرده‌است. سپس به حضور دو کودک علاقمند شدم و از مریم مقدس پرسیدم: 'این کودکان کنار تو کی هستند؟' با شیرینگی جواب داد: 'ژاکنتا و فرانسیسکو' (دو کوچک‌بچه بینایی‌دار فاتیما). شگفت زده شدم و فریاد زدم, 'بله! ژاکنتا و فرانسیسکو! چرا؟' مریم مقدس با یک نگاه آرامبخش جواب داد:

«آنها همراه شما در همه سختی‌هایتان خواهند بود. آن‌ها نیز رنج کشیده‌اند، اگرچه کوچکتر از شما هستند.» سپس به آنها گفتم: «عزیزان کوچکم، آیا می‌توانید من را هم کمک کنید؟» هر دو مریم مقدس و کودکان با من خندیدند، چنان‌که درخواستم را پذیرفته بودند، و مریم مقدس به من پاسخ داد: «بله» (...) سپس سوال دیگری از او پرسیدم: «آیا باید در ظهر دقیق صبر کنیم؟ آیا حداقل چند نفر بیمار را درمان می‌کنید؟» مریم مجدداً خندید، اما جواب نداد. سکوتش من را ناامید نکرده بود؛ بلکه به نظرم آن مرا تشویق کرد تا بیشتر بپرسم (...) و بنابراین خواستم از او برکت بخواهم، گفتم:

«مادره» (چرا چنین خطابش کردم نمی‌توانستم توضیح دهم؛ نشان داد که خوشحال است). «مادره، به سه نفر ما که اینجا هستیم برکت بدهید تا مقدسان شویم و جان‌های دیگر را مقدس کنیم.»

مریم مقدس که تاکنون دستهایش را در هم بسته بود، آنها را باز کرد و به سمت ما کشیده شد نشانه‌ای از حفاظت، چشم‌هایش را به آسمان برداشت و فریاد زد: «برکت باد خداوند!» سپس آهسته‌آهسته همراه با کودکان خود را برافراشته و در ابر نور ناپدید شدند (...) فوراً پس از آن کشیش محترم پرسید که آیا مریم مقدس معجزات انجام داده‌است. گفتم که به این سوال جواب نداده است. بسیار جدی به من گفت:

«چگونه فردا با جمعیت مردم که در مونتیچیاری هستند و منتظر معجزه مریم مقدس هستند، برخورد کنیم؟ چه اتفاقی برای آنها خواهد افتاد؟» کشیش فقیر، چقدر اندوه داشت! و من نمی‌توانستم او را آرام بکنم، زیرا مریم مقدس هیچ چیز به من نگفته بود. مبارزه تا نیمه شب ادامه یافت. کشیشان، پزشکان و مقامات همچنان با سوال‌ها، نگرانی یا مخالفت از من برخوردار بودند:

«هیچ لحظه‌ای آرام نداشتم که تنها یادهای شیرین و آسمانی مریم را لذت ببرم.»

میز اصلی کلیسای جامع مونتیچیاری

چهارمین و آخرین ظهور در کلیسای جامع مونتیچیاری

۸ دسامبر ۱۹۴۷

آن روز جشن بی‌عیب و خالی از گناه بود و پیرینا با خواهرانش به کلیسای محله رفته بودند تا در مراسم قداس شرکت کنند. وقتی که او دوباره به بیمارستان بازگشت، زمانی برای آماده‌سازی خود برای رویداد بزرگ نداشت زیرا توسط دون آگوستینو گازولی، فرستادهٔ اسقف، دعوت شد تا از رفتن پیرینا به کاتدرال جلوگیری کند. سایر مقامات، کشیش‌ها و استادان نیز با وی ملاقات کردند و در طول صبح آن روز، این زن فقیر مجبور بود توبیخ‌های آنان را تحمل کند که می‌ترسیدند یک تصویر بد (چون چنین چیزی پیش نیامده) برای جمعیتی که اطراف کلیسا جمع شده بودند یا داخلش منتظر رویداد فوق‌العاده‌ای بودند.

نها در ساعت ۱۱:۳۰، پیرینا با قوت و توانایی ای که خودش نمی‌توانست توضیح دهد، تصمیم گرفت گفت:

"اکنون باید بروم!"

همه به یکدیگر نگاه کردند و او را رها کردند. می‌خواستند مادرش و رئیس بیمارستان با وی همراه باشند و همه‌شان را در یاد مریم مقدس بگذارند.

کلیسا پر از مردم بود؛ گفتی هزاران نفر حضور داشتند. از روزنامهٔ پیرینا:

"چون به مکانی که مریم مقدس می‌خواست (در مرکز) رسیدم، جایی که چند متر عرض داشت و شروع کردم تسبیح را بخواند. اما وقتی تا دهه دوم رسیدم، توسط تحریک داخلی متوقف شدم تا از تسبیح بازمانده بود تا پسالم 'میسرر' را بخوانم؛ و حاضرین با صدای بلند همراه بودند. هنگامی که تمام شد، می‌خواستم دوباره به تسبیح برگردم. فقط زمان داشت چند مریم مقدس بخواند، وقتی نور روشن در پیش چشم من ظاهر شد، و همزمان احساس شادی کردم که مریم مقدس است. در آن لحظه، یک زن با شکل فرشته دیده شد. اما در همان لحظه، پله‌ای سفید بزرگ به طول حدود پانزده متر یا ممکن است بیشتر و عرض پنج متر ظاهر شد. طرفین با گل‌های سفید، قرمز و زرد تزئین شده بودند که مانند ریلینگ (یعنی بانک) برای بسته شدن پله از دو سوی عمل می‌کردند. در بالای پله‌ها، در وسط فرشی از گلیان چگال، درون یک نیشه همیشه ساخته‌شده از گل‌های همان رنگها، با پاهای خود روی فرش قرار گرفته، پوشیده به سفید، دست‌های متصل شده و بسیار روشن بود زیبای مریم 'روزا میستیکا' (گلیان اسرارآمیز).

این بار سه گل روی سینه‌اش دیده نشد (...). نمی‌توانستم از فریاد زدن بازماندم:

'آه! مریم ما!' با لبخند، چشم‌هایش را به آسمان برگرداند و آهسته‌ا، حرف‌به‌حرف، با صدایی ملودیک که در زمین شناخته نشده بود گفت:

'من تصوف بی‌داغ هستم.' سپس با جلال چند قدم پیش رفت و گفت: 'در آنجا من مریم برکت‌دار، مادر پسر الهی عیسی مسیح هستم.'

دوباره چند قدم جلوتر رفت و گفت:

'برای آمدن من به مونتیچیاری می‌خواهم "روزا مستیکا" (گول آفرین گمشده) خواندم.'

چند زیبا بود! (...). در اینجا ثابت و خاموش ماند؛ سپس به او گفتم.

' مادونا عزیز، آیا نمی�ی از روی این کاشی‌ها پایین می‌آید؟ چرا?' مریم ما با لبخند پاسخ داد که به نظر می‌رسد خواسته‌ام را پذیرفته است. (...) با شیرینی جواب سوالم کرد:

'می‌خواهم هر سال در هشتم دسامبر ساعت برکت جهانی در ظهر انجام شود; با این عمل بسیاری از برکتهای روحانی و جسمانی کسب خواهند شد.' به او بله گفتم. سپس مریم ما را دیدیم که آهسته‌ا پله‌ها را پایین می‌آمد تا تقریباً نیم راه، تقریباً از کاشی‌ها تا فاصله هفت یا هشت قدم. برای اولین بار پاهایش را دیدم؛ آنها کاملاً قابل مشاهده بودند; هیچ جوراب و کفشی نداشتند، برهنه بود و روی پله‌های پیلاک سفید ایستاده بود. (...) دیدن او در میان چنین زیبایی‌ا به نظر می‌رسید که یک جشن بزرگ برای او است و فکر کردم بسیاری از مردم آنجا هستند تا او را جشن بگیرند، بنابراین به نمایندگی از همه گفتم:

' مریم ما، آیا با این نمایش توسط مؤمنان راضی نیستید؟' با لبخند پاسخ داد, 'بله.' او این را با یک لبخند بزرگ و شادی گفت. سپس مطمئن شدیم که همه‌ا از طرفش محبوب هستیم، و پارسایی گناه‌هایمان هستند، و به او گفتم.

'ما آمرزش برای گناه‌ها می‌خواهیم، با این شرط که عدالت الهی را متوقف کنید.'

مریم ما... با چنین خیرخواهی‌ا، به سمت ما خم شد و جواب داد:

«پروردگار ما، پسر الهی من عیسی مسیح، بزرگ‌ترین رحمت خود را به پذیرندگانش می‌بخشد، با این شرط که نیکوکاران همیشه برای برادران گناهکارشان دعا کنند.» (...) مریم مقدسه چشم‌های خویش را کمی بالا برد و مانند کسی که در جستجوی شخصی است تا به او فرمان بدهد، گفت:

«به زودی به پدر عالی‌ترین کلیسای کاتولیک، پاپ پیوس دوازدهم اطلاع دهید که من می‌خواهم این ساعت نعمت در سراسر جهان شناخته و گسترش یابد.» به او پاسخ دادم.

«به وی خواهیم گفت.» ادامه داد، «آنها که نمی�ایند خود را به...»

او ادامه داد: «آنهایی که قادر نیستند به کلیسایشان بروند، در خانه‌هایشان باقی مانده و با دعا در ظهر از من نعمت دریافت خواهند کرد.»

(...) می‌خواستم به او بگویم:

«مریم مقدسه، برکت خود را برای همه ما که اینجا هستیم و خصوصاً بر این کشور طلب داریم.» مریم مقدسه به من نگاه کرد؛ چند لحظه سکوت داشت و سپس با انتخاب کلماتش آهسته گفت:

«می‌خواهم چهار تایل را با یک در آهن کوچک بسته شده و از هدایایی که دریافت می‌کنیم، مجسمه‌ای مانند (در اینجا خنده زد) "روزا مستیکا" (گولاب اسرارآموز)؛ با سه پله زیر پاهایش ساخته شود و به صورت تظاهراتی در سراسر کشور حمل گردد. من بر خیابان‌هایی که از آن‌ها می‌گذرم، نعمت‌های روحانی و شفای بدنی پراکنده خواهم کرد. سپس مجسمه را روی چهار تایل قرار خواهیم داد.»

چند لحظه پس از پایان سخنش، وضعیتی سخت گرفت، انگشت شستهٔ دست راست خود را تقریباً به عنوان علامت هشدار بلند کرد و من با اضطراب زنده شد، زیرا هرگز او را دیده نبودم که دستش را بالا ببرد. سیرا در چهره‌اش بود و غمیده گفت:

«آه! بوناته، بوناته؛ ایمان کم است.» سپس پرسیدم.

«چیزی باید دوباره ساخته شود؟» مریم مقدسه که همچنان سیرا بود، پاسخ نداد. نمی‌توانستم دلیل دقیق غمیده بودن چهره‌اش را بفهمم، آیا به خاطر دختر کوچک یا مردان است. هر حال، بیشتر در مورد دختر کوچکتر فکر کردم و بنابراین به مریم مقدسه گفتم:

«دخترکوچک خوب شود، قدیس بشود.» مریم مقدسه با پاسخ ندادن خنده زد و خندهٔ او روح من را برای اعتماد جدید باز کرد تا حدی که دیگر در مورد سختی‌اش فکر نمی‌توانستم و فوراً این سوالی به او پرسیدم:

«مریم مقدسه، از تو یک نعمت ویژه برای دو کشیش طلب می‌کنم، برای همه بیماران که خودشان را به من توصیه کرده‌اند، که شفا خواستارند و وعدهٔ استفاده خوب از زندگی‌شان داده‌اند.»

با یک نگاه شیرین به من پاسخ داد:

«بعضی از درمان‌ها اعطا خواهد شد.» دوباره به او گفتم:

«مؤسسه خادمان را به تو توصیه می‌کنم، این جامعه که تخت‌تخمه آرزوهای تو بوده است.» آه! چه نگاه خوشحالی بود که به من داد (...). به من پاسخ داد:

«خواهران خادمان از طریق بنیان‌گذار مقدس خود، فراوانی نعمت‌ها را از من دریافت کرده‌اند.» چون در ظاهر قبلی او به نظر می‌رسید که این آخرین بازدیدش است، گفتم:

«آیا این آخرین بار است که تو خواهی آمد؟» پاسخ داد: «بله، پیش از مرگت خواهم آمد تا راز را به تو بگویم که آن را به کشیش محترم آشکار می‌کنی.»

پاسخ ددم, 'متشکریم.' من خوشحال بودم چون می‌دانستم پیش از مرگم دوباره خواهد آمد (...). سوال کردم.

«می‌توانی به من معنی این پله بزرگ را توضیح دهی؟» چگونه با خوشی آسمانی درخشید؛ به نظر می‌رسید که آن لحظه‌ای است که او آرزو داشت رسیده است. با خوشحالی بسیار پاسخ داد:

«هر کس بر این کاشی دعا کند و اشک‌های توبه بگوشاند، یک پله یقینی برای دریافت حفاظت و نعمتهای از دل مادرانه من خواهد یافت.»

(...) آهسته دستهایش را باز کرد، در حالی که قبلاً آنها بسته بودند، و با آن‌ها پوشاکش نیز باز شد. چه عجایب! بر سینه‌اش قلب او برجسته بود، جایی که سه گل سفید، قرمز و زرد قرار داشت. نوری چنین روشن، تاباننده و نفوذکننده از آن دل بیرون آمد که من دچار ابهام شده و تقریباً کور شدم تا آنجا که مریم مقدس از دیدم ناپدید شد. (...) نور به من ضربه زد، زیرا بسیار قوی بود وقتی از قلبش خارج می‌شد. اما چنان نفوذکننده در درون من بود که مرا با خوشحالی بی‌پایان پر کرد و نمی‌توانستم جز این باشد که با شادی فریاد بزنم:

«او! دل مریم پاکیزه !» چندین لحظه پس از آنکه این کلمات خوشحالی را بیان کردم، نور قرمز که در چشم‌های من بود و آنها را پوشانده بود، شروع به کاهش کرد، و آهسته‌آهسته توانستم دیدار پیدا کنم و دوباره مریم مقدس را ببینم، که با لطف فراوان و با صدای بسیار آرام گفت:

«این دل است که انسان‌ها را به این قدر دوست دارد، در حالی که بیشترشان آن را با توهینی پاسخ می‌دهند.»

این کلمات نیز توسط او با چنین پراکندگی عشق برای همه ما بیان شد که احساس حرکت کردم و در نام تمام مردم می‌خواستم به نشان دادن عشقش پاسخ دهیم و به او گفتم:

'ای مادونهٔ محبوب، وعده می‌دهیم که تو را دوست داریم، که دیگر هیچ‌گونه گناهی نخواهیم کرد.' (...) مریم مقدس، با یک نگاه پر از شیرینگی گفت:

'هنگامی‌که خوب و بد در دعا متحد شوند، می‌توانند رحمت و صلح را از این دل دریافت کنند. حالا، خیران از طریق من از خداوند رحمتی کسب کرده‌اند که یک آفت بزرگ را متوقف کرد.' سپس دوباره دست‌هایش را به هم آورد، قلب زیبایش را پوشاند. رفتار او نشان می‌داد که می‌خواست چیزی از من نیز دربرگیرد. واقعاً با حرکت بسیار مادری، بخشی از رنج آینده‌م و تحقیرهایی که به دلیل او دچار آن شده بودم را برای من آشکار کرد. فهمیدم که این کار برایش سخت بوده‌است، اما سپس خواستار آرامش شد تا به‌من وعده حفاظت در آزمون و امنیت جایزه ابدی بدهد. این آخرین کلماتش بودند! (...) نگاه‌اش یک نگاهی از خداحافظی بود: شروع به حرکت کردم، فهمیدم که من را ترک می‌کند. اوو! نمی�بستم، اما با شخص خود همیشه روبروی ما قرار گرفت و عقب رفت... 'مدونهٔ زیبا مریم مقدس,' گفتم, 'تشکریز. برکتم بده، کشورم ایتالیا را، دنیا کلش را؛ به‌خصوص پاپ مقدس، کشیش‌ها، مذهبیان، گناهکاران.'

نگاه او نشان داد که ما را تنها نخواهد گذاشت و برکتمان کرد. سپس آهسته‌آهسته چشم‌هایش از من دور شد و با او نیز پیلهٔ عظیم ناپدید شد... خوش‌اخلاقانه اجازه دیدم تا کارشان انجام شود... مرا سریعاً به بریشیا گرفته‌اند تا در عصر زودتر، بعداً مخفیانه مرا به مونتیچیاری برده‌اند. (...) بین یک سؤال و دیگری که با آن‌ها ادامه دادند، رنجم را فهمیدند، پس شجاعت پیدا کردم تا بخواهم به کلیسا ببرده شوم تا بدم. شنیدی شد و مرا به کاپل بردند جایی‌که سنت ماریا کروسیفیسا تقدیر می‌شود. وقتی وارد شده بودم، دوباره محل را دیدم که مریم مقدس در دهم اوت آمده بود. رنج خودم را آزاد کردم."

(در "چشمه نعمت" یک مجسمه از "روزا میستیکا" (گول ابریشم ماجیک) با نگاهی حذرانه می‌زند)

محراب مادونهٔ در کلیسای جامع مونتیچیاری

اولین ظاهر شدن در فونتانله

۱۷ آوریل ۱۹۶۶ - یکشنبه آلبیس

فونتانل یک منطقه در حومه شهر است که ۳ کیلومتر با مونتیچیاری فاصله دارد. نام آن به دلیل چشمه‌های جاری آنجا است.

در سال ۱۹۶۶ پیرینا ۵۴ ساله بود و هنوز میهمان خواهران فرانسیسکن لیلی در برشا بود، جایی که یک اتاق شخصی برای او فراهم شده‌بود، جایی که مریم مقدس از آوریل ۵، ۱۹۶۰ چندین بار ظاهر شد. این اتفاق ۱۳ سال پس از ظهور دسامبر ۸، ۱۹۶۰ رخ داد. در تاریخ ۲۷ فوریه ۱۹۶۶ حدود ساعت ۱۴:۳۰، دوست پیرینا لوسیا مازوتی و پدر ایلاریو موراتی که جایگزین پدر جوستینو کارپینی شده‌بودند، با او در اتاق بودند تا انتظار ظهور مریم را بگیرند.

مریم مقدس به شکل معمولی خود "گول آبرنگ" (گل ابریشم) ظاهر شد و این هشدار داد:

"پیرینا، پس از عید پاک در تاریخ‌های ۱۲ آوریل، ۱۴ آوریل و ۱۶ آوریل سفر توبه‌ای خود را آغاز کنید که از کلیسای فونتانل شروع می‌شود. این پیام توبه باید پخش شود. در روز دوم بعد از پاسخ (۱۷ آوریل) پسر خداوند من عیسی مسیح مرا دوباره به زمین مونتچیاری فرستاده تا برکت‌های فراوانی برای بشریت بیاورم. آن فصل به‌صورت معجزه‌آسا خواهد بود. پس از این روز بیماران همیشه آورده می‌شوند و تو اولین کسی هستی که یک جام آب به آنها بدهی و زخم‌هایشان را شستشو دهی."

"این مأموریت جدید عملگرایی و رسولگری شما خواهد بود، دیگر پنهانی نیست و عقب‌نشین نخواهد بود."

"در روز دوم بعد از پاسخ، همان‌گاه که من آمده‌بودم و آب تبدیل به چشمه‌ای برای پاکسازی و برکت شده‌باشد، می‌خواهم بخشی از 'راز' را که سه روحانی خواسته‌اند بدانند، فوراً در حضور حاضرین علنی شود و همچنین آن قسمت پیامی که دربارهٔ پاپ بود، جایی که من از رسول جدید 'پاول' یاد کردم؛ این پاپ کنونی."

او به راز و پیغام برای پاپ اشاره می‌کرد که در ۲۲ نوامبر ۱۹۴۷ آشکار شد، فوراً نوشته شده‌بود و مهر و موم زده‌شد. سپس توسط پدر جوستینو کارپینی، پدر ایلاریو موراتی و مونسیگنور لوئیجی نووارزه، بنیانگذار کارگران صامت صلیب در روکا دی مونتچیاری آشکار شد.

آشکاری رازهای فونتانل واقعاً رخ نداد زیرا اتفاقات به‌طوری که مریم مقدس خواسته‌بود پیش نیامدند. بی‌شک، اسقف لوئیجی مورستابیلینی از این‌که بسیاری نفرت خواهند کرد می‌ترسید و همه‌ی تبلیغاتی را ممنوع اعلام کرد.

پیرینا با دوستش لوسیا سه زیارت کرد و در صبح ۱۷ آوریل (با حمل‌ونقل عمومی) به مونتیکیاری رفت. همراهی لوسیا تنها، از کلیسا تا فونتانله رفتند و دعا کردند.

از روزنامهٔ پیرینا:

(صلیب نزدیک پله‌ای که مریم رزا میستیکا طی کرده)

«ما ادامه دادیم دعا، تسبیح مقدس را خواندیم. ناگهان یک بادکوله احساس کردم که به من خوشی آسمانی آورد: آمدن مریم ما!

خودم را دور از فونتانل یافتم و سریعاً نزدیک شدم. ناگهان یک نیرو باعث شد تا بر پله‌ای از پله‌های بسیار ساده که از خیابان به چشمه می‌رفت، زانو زده باشم.

نور قوی همه چیز را روشن کرد و زیبای مریم رزا میستیکا (گول آسمانی) را دیدم. خود به خود گفتم:

«آه! سرانجام تو آمدی» (می‌ترسید که نمی�بر، چون از تبلیغات کم بود).

به من خندید و گفت: «پسر الهیم عیسی همه عشق است. او مرا فرستاده تا این چشمه را معجزه‌آسا کند.» سپس گفت:

«برای نشان توبه و پاکی، یک بوسهٔ بر پله بده» (آن‌را فوراً دادم) «سپس چند پله پایین بیا، ایستاده باش، دوباره بوسه ده و پایین آید.» (دادم و دوباره پایین آمدم)

مریم ما نیز با عظمت از پله‌ها پایین آمده بود و می‌توانستم پاهای برهنه‌اش را ببینم که روی پله‌های سفید مرمر قرار گرفته بودند، با نورش.

وضعیت او در هنگام نزول پله‌ها مانند ۸ دسامبر ۱۹۴۷ بود، تنها تفاوت اینجاست که اینجا نزدیک من بود. (به او گفتم که پایین نروید چون پله‌های بسیار زشت بودند). سپس ادامه داد:

«برای سومین بار دوباره بوسهٔ بر پله بده و در این‌جا یک صلیب قرار ده.» (با دست چپش به مکان اشاره کرد)

«مرضیان و همه فرزندان من، قبل از گرفتن یا نوشیدن آب، با بوسه‌ای زیبای عشق از پسر الهیم عیسی آمرزش بخواهند.»

مریم ما سپس نزدیک چشمه آمد و گفت:

«با دست‌های خود از گل‌و‌لای خاک بگیر.» من برخاستم، آن را جستجو کردم، پیدا کردم، گرفتم و (در حالی که) در کنار چشمه زانو زده بودم، او به من گفت:

«با آب خودت شسته باش. این برای آموزش اینکه گناه در روح کودکان تبدیل به گل‌و‌لای خاک می‌شود، اما با آبی نیکی شستن شده‌اند و پاکیده و ارزنده از نعمتهاند.»

در اینجا مریم مقدسه خم شد و آب چشمه را در دو جایگاه لمس کرد، سپس با یک جلال بزرگ برخاست. من نیز دنبال او بودم و زانو زده دیدم که دست‌های خودت باز کرده‌است و با آن پرده‌اش (که گسترده شده‌بود) فضا بزرگی می‌پوشاند که زیر دست راستش کلیسای مونتیچیاری و قلعه مریم را می‌توانست ببینید؛ در سمت چپش به جای آن یک ساختمان بزرگتر دیده می‌شد.

با روشنایی بسیار و جلال، او به من گفت:

«به همه فرزندانم آشکار شود چه چیزی پسرم عیسی در سال 1947 در کلیسای خواسته بود، آرزوهای خود را ابراز کرده و پیام‌های مرا.» من پاسخ دادم.

«بله، اگر به من گوش دهند.»

«من می‌خواهم و دوباره تکرار می‌کنم که بیماران همه فرزندان مرا اینجا بیایند,» (متوقف شده) 'به چشمه معجزه‌آسا بیایید.'

من پاسخ دادم. «بله.»

«می‌خواهم پدر روحانی آقا دون فرانچسکو روسی به مؤمنان بگوید که ابتدا به کلیسا بروند و سپس آنجا بیایند.»

«این برای نشان دادن شکرگزاری از خداوند است چرا که او چنین محبت داشت برای مونتیچیاری.» من پاسخ دادم: «من خوشحال هستم»; بعداً پرسیدم آیا دوباره خواهد آمد. او به من لبخند زد، اما جواب نداد. سپس گفت:

«اکنون این میسیونت میان بیماران و نیازمندان است.»

دیدم که دور شده‌است، پس به او گفتم دوباره توقف کند و شروع کردم تا قصدهای خود را توصیه کنم و همه آنچه نوشته‌ام و بر قلب من حمل کرده‌بود. اکنون مرا ترک کرد. بسیار خوشحال بودم چون وعده‌اش را حفظ کرده‌بود.

من فوراً به آقا پیام دادم، که خود نیز به اسقف پیام داد. او پاسخ داد که باید به جای من برگردم."

(پیرینا در همان لحظه مصاحبه با مریم مقدسه و درخواست‌هایش را نوشته‌بود، و نامه‌اش را از طریق لوسیا به اسقف فرستاده بود).

پله‌ای برای چشمه نیکی در فونتانل

تظاهرات دوم در فونتانله

۱۳ مه ۱۹۶۶

(حوضی که بیمارها برای درمان با دعا غوطه ور می‌شوند) از روزنامهٔ پیرینا:

"در صبح به‌طور ناگهان حدود ساعت پنج بیدار شدم. صدای مریم مقدس را در ذهنم شنیدیم و فهمیدم که او من را در فونتانله منتظر است. از کشیش معترف درخواست اجازه کردم.

هنگامی که به مکان مورد علاقهٔ مریم مقدس رسیدم، چند نفر دیگر نیز آنجا بودند و با هم شروع به دعا کردند. حدود ظهر، ناگهان او ظاهر شد! همانند همه چیزها، کاملاً یکسان بود.

با لبخندی گفت:

«فروغ خبر آمدن ما به منبع را بیاورید.» پاسخ دادم:

«چگونه می‌توانم اگر مانع من شوند؟»

پاسخ داد، «این مأموریتی است که از قبل توسط من درخواست شده‌است.» به او گفتم.

«مریم مقدس اگر معجزه‌ای انجام ندهید، اربابان باور نمی�یند، آن را بکنید!» لبخندی زد اما پاسخ نداده بود. کمی سکوت کرد و سپس گفت:

«پسر الهی من همه چیز عشق است؛ جهان به ویرانی می‌رود.» (معلق)

«من هنوز رحمت را کسب کرده‌ام و برای همین او مرا دوباره به مونتیکیاری فرستاده تا نعمت‌های عشقه‌اش را بیاورم.»

کمی معلوق ماند.

«برای نجات انسان‌ها لازم است: دعا، قربانی و تعزیر.» پاسخ دادم.

«آره پس من نافرمان نمی‌توانم؟» لبخندی زد؛ کمی معلوق ماند و گفت:

«می‌خواهم حوضی راحت برای غوطه‌ور کردن بیمارها در اینجا ساخته شود; چشمه دیگر باید فقط برای نوشیدن محفوظ بماند.» با دست‌های خود به مکان اشاره کرد. پاسخ دادم.

«آره، گزارش می‌کنم.» سپس از او پرسیدم:

«شما هنوز آمده‌اید؟» لبخندی زد اما جواب نداده بود. گفتم «تشکریم» برای لبخند زیبایی که به من دادید. افراد و نیت‌ها را توصیه کردم و سپس به او گفتم:

«چه می‌خواهید چشمه نامگذاری شود؟» پاسخ داد:

«منبع برکت». , «و نامت چیست؟»

او پاسخ داد، «روزا میستیکا» (گول آفتاب ماجیکال)

در اینجا او بازوهای خود را گشود و با آن‌ها پوشاک بسیار بزرگ. من فوراً برای برکت اش درخواست کردم. او می‌خندید و گفت:

«من آمده‌ام تا عشق، لطف و صلح در روح فرزندانم بیاورم، و توصیه نمی‌کنم که گل آلودگی به خیریت اندازیم.» اینجا کلماتش بسیار نرم گفت. من پاسخ دادم.

«بله، سپاسگزار»، سپس به او گفتم:

«آیا می‌توانید معنای پوشاکت را که گسترش داده‌اید برای من توضیح دهید؟» با چنین عظمتی پاسخ داد:

«این نشان‌دهنده عشقم است که همه بشریت را در بر گرفته‌است.» دوباره به او گفتم:

«چه می‌خواهید از من در فونتانل انجام شود؟»

او پاسخ داد، «کارهای خوب برای بیمارانی که اینجا جمع خواهند شد.» به او گفتم:

«سپاسگزار!» و احساس کردم پر از عشق بزرگی برای مریم مقدس؛ بنابراین یک بوسه را برای همه مردان روی زمین فرستادم. او مدت زیادی به من نگاه کرد و آهسته ناپدید شد."

حوضچه با آب از منبع معجزه‌آسا در فونتانل

سومین ظهور در فونتانل

۹ ژوئن ۱۹۶۶، جشن «کورپوس دومینی» (بدن مسیح)

از روزنامهٔ پیرینا:

«حدود ساعت ده صبح بود و من می‌نوشتم. ناگهان احساس یک تحریک در درونم کرد، صدای داخلی که گفت:

«امروز منتظرت هستم در فونتانل.»

سعی کردم پدر روحانی وکیل را آگاه کنم تا اجازه برای رفتن به محل ملاقات با مریم مقدس بگیرم.

در بعد از ظهر آنجا رسیدم، و خودم را از چشمه دور کردم زیرا مردم زیادی در آن جا بودند. باید حدود دو ساعت منتظر بودم تا مریم مقدس بیاید. اما او وعده‌اش را حفظ کرد و تقریباً نیم به سه با آسمان بسیار سماوی آمد. زیبا و بسیار خنده‌دار، گفت:

«امروز پسرم الهی عیسی مسیح من را دوباره فرستاده‌است.»

امروز جشن بدن خداوند است. جشن اتحاد! جشن عشق! با باز کردن دستهایش گفت:

'چقدر می‌خواهم این گندم تبدیل به نان مقدس شود... در tantos Comuniones reparatory.' (او از گندم رسیده در میدان مجاور یاد کرد). با عظمت و بلند کردن چشم‌هایش به سوی آسمان گفت:

'می‌خواهم این گندم تبدیل به tantos ذرات شود تا به رم برسد و تا ۱۳ اکتبر به فاطمه برسد.'

به او گفته‌ام: 'آیا باید همه‌ی آن را بدهند؟' پاسخ داد:

'بگویید به مالکان زمین که در ارائه این دانه سخاوتمند باشند. و دیگر دل‌های سخاوتمند پیدا شوند، تا آنچه می‌خواهم تحقق یابد.'

پاسخ دادم, 'بله.'

'می‌خواهم یک چادر در اینجا با مجسمه‌ای که بر فواره نگاه می‌کند ساخته شود.' گفت:

'فهمیدم، مادونا.' سپس نور قوی فرستاد و چادر را دیدم با مادونا در موقعیت توصیف شده.

آنگاه به او گفت:

'مانند یک پورتیکو!' خنده کرد و گفت:

'برای ۱۳ اکتبر، مجسمه باید در اینجا با پروسه‌ای آورده شود؛ اما اول می‌خواهم مردم مونتیچیاری خود را به دل من تقدیم کنند.' (معلق)، 'به فرزندان مونتیچیاری توصیه می‌کنم که از نعمت‌هایی که پسر خداوند مقدس جیزوس برایشان اعطا کرده، شایسته باشند، تا گناهانشان اصلاح شود و دوباره مسیحیان نمونه‌ای شوند' (معلق)، 'و به دنیا مثال بزنند. مونتیچیاری شهری است که پسر خداوند می‌خواهد با فرستادن من برای آوردن نعمت‌هایش را ترجیح دهد.'

آنگاه از او پرسیدم آیا تقدیم باید در صبح یا هنگام انتقال مجسمه انجام شود. پاسخ داد:

'قبل از اینکه مجسمه آنجا آورده شود.' 'بله، تشکر می‌کنم,' گفتم، 'یک معجزه بکنید.' خنده کرد اما جواب نداد. در اینجا او را حرکت کرده‌ام دیدم، خواستار توقف دوباره شد و ماند. مالکان زمین (با خندیدن و با سرش موافقت کرد) برای مردم و کشیشان توصیه کرد؛ از برکت درخواست کرد. پرسیدم آیا هنوز می‌آید: پاسخ نداده بود. پس از یک سکوت کوتاه گفت:

«دوباره از تو می‌خواهم که به این سخاوت خود ادامه دهی؛ اگرچه بسیار رنج خواهید برد، اما هیچ چیز از دست نخواهد رفت. من همیشه با شما هستم.» پاسخ دادم: «من خوشحال هستم». سپس او مرا ترک کرد. مردم حاضر بودند برای شنیدن آرزوهای مریم مقدس شوقمند و همه‌چیز را به آنها گفتم."

مجسمه روزا میستیکا در فونتانله

چهارمین و آخرین ظاهر شدن در فونتانله

۶ اوت ۱۹۶۶، جشن تبدیلش

از روزنامهٔ پیرینا:

«پس از شنیدن دعوت مکرر درون قلبم که مریم مقدس در چشمه منتظر من است، اجازه پدر روحانی را گرفت و با مجوز او فوراً رفت.

هنگام رسیدن به چشمه (دیدم) مردم آنجا بودند. چون از حضورم مطلع شدند، توقف کردند زیرا فهمیده‌بودند که ظاهر شدن مریم مقدس خواهد بود. در حقیقت او آمد. طبق گفتهٔ حاضرین، حدود نیم‌به‌ساعت بعدازظهر بوده‌است. پس از رسیدن مریم مقدس , فوراً سخن نگفت و کمی سکوت کرد، سپس گفت:

«پسرم الهی عیسی من را دوباره فرستاده تا برای اتحاد جهانی کمونیون تعمیری درخواست کنم، که این در سیزدهم اکتبر باشد.»

پس از تأییدم، ادامه داد:

«خبر این اقدام مقدس را که این سال برای اولین بار آغاز می‌شود، به سراسر جهان پخش کنید و هر ساله تکرار شود.»

گفتم: «بله، سپاس‌گزارم. اگر مانعش کنند؟» او لبخند زد و ادامه داد:

«به آن روحانیون محترمانه و مؤمنانی که این عمل یوقاریستی را انجام دهند، فراوانی نعمت‌های من تضمین شده‌است.»

سپس با چنین بزرگی گفت:

«صددارید تا گندم به پسر محبوب پاپ پل برسد و بگویید که او توسط بازدید ما مبارک شده‌است.» (لبخندی بیشتر در اینجا ظاهر شد). «این گندم از زمینش در برسیا - مونتی‌کیاری است، و باید گفته شود چه آرزوهای پسرم الهی عیسی مسیح هستند، همچنین برای فاتیما.»

به او پاسخ دادم: «سپاس‌گزارم». سپس از او پرسید.

«چه باید با گندم باقی‌مانده کرد؟» او پاسخ داد، «با دانه‌های باقی‌مانده ساندویچ بسازید و در روزی مشخص آن‌ها را اینجا نزد چشمه به یاد آمدن ما تقسیم کنید. و از سوی کودکان که زمین کار می‌کنند این یک شکرگزاری باشد.»

من پاسخ داد: «متماشکرم». او برای مدتی سکوت کرد. سپس با فرستادن بیشتر جلال ادامه داد:

«پس از اینکه به آسمان برگشتند، من همیشه خودم را میان واسطه بین پسر خداوند عیسی مسیح و همه بشر قرار داده‌ام!... چقدر نعمت‌ها!... چه تعداد مجازات‌هایی که متوقف کردم!... چند گفتگو با روحانی داشتم!... چند بار روی زمین آمدم تا پیام‌های بیاورم.»

اینجا او دوباره توقف کرد، اما با غمی ادامه داد:

«اما مردان همچنان به افسار خداوند می‌زنند! همین است که من از اتحاد جهانی مقدس ارتباط تعویض خواستم.»

با یک نگاه خنده‌ای او ادامه داد:

«این عملی از عشق و شکرگزاری از سوی کودکان به خداوند است.» من پاسخ داد. 'بله.' با ادامه سخن‌گویی مریم مقدس گفت:

«من این مکان در مونتیچیاری را انتخاب کردم زیرا در کودکان که زمین کار می‌کنند هنوز خشنودی مانند یک بیت‌لهم فقیر است. سپس این مکان، جایی که همیشه دعا خواهد بود، به بسیاری از نعمت‌ها تبدیل خواهد شد.»

من درباره چادر با او صحبت کردم زیرا آنها فهمیدند. او پاسخ داد:

«یک کمی دورتر از چشمه.»

من از او پرسید.

' مریم مقدس, چرا شما موعد آمدن خود را مشخص نمی�ی؟»

او پاسخ داد, «خود مردم آن را تأیید کرده‌اند.»

من دوباره درباره معجزه از او پرسید. او خنده زد اما جواب نداد. سپس بسیاری از قصدها برای همه توصیه کردم و اولاً به او تعویض پیشنهاد دادم و یک بوسه برای تمام حاضران و غایبان فرستادم.

او به من چنین نگاهی عشق‌آلود داد که می‌توانستم بگویم از این عمل محبت راضی است. سپس با آرامش عقب‌نشینی کرد.»

ما را مشاهده می‌کنیم این عبارت غیرواقعی "خود مردم آن را تأیید کرده‌اند" به معنای اینکه مردم یا بخشی از آنها بدون اطلاع پیشوا وارد عمل شده بودند. در حقیقت اگر قبلاً مطلع شده باشند، یک ممنوعیت دخیل می‌شد مانند مورد اولین ظهور ۱۷ آوریل. اما بخش‌ای از مؤمنان قادر شدند که در سه ظاهر دیگر حاضر شوند دقیقاً زیرا اعلام نشده بود. پیرینا با این حال آن کلمات را به معنای اینکه مردم فهمیده بودند مریم مقدس در ۱۳ اکتبر خواهد آمد، روزی که برای قداس تعیین شده بود. اما زودتر و با غم بسیار فراوان، او فهمید که نه مریم مقدس و نه خودش هرگز دوباره به فونتانله نخواهند رفت. در واقع ۲۴ اوت او با اطاعت کامل موافقت کرد تا گزارشی امضا کند که از حضورش در فونتانله جلوگیری می‌کند. همچنین ما مشاهده می‌کنیم خواسته مریم مقدس دربارهٔ گندم برای ارسال به رم و فاطمه کاملاً برآورده شد، قطعاً با دخالت پدر روحانی پادری فرانسکو روسی. پل ششم شخصا گندم را مبارک کرد که در قداس استفاده می‌شد و بخشی از آن توسط اسقف ژوزه پرایرا ونانسیو به فاطمه برده شد.

تندیس سنت یوسف در فونتانله

دیگر ظهورها پس از ۱۹۶۶

اطاعت

۱۵ مه ۱۹۶۹

۱۵ مه ۱۹۶۹ بود، عید صعود. پیرینا دیگر در برشا با خواهران گل نبود بلکه در مونتیچیاری در یک خانه در مرکز شهر بود و منتظر قرارگیری دائمی در خانه‌ای که برای او ساخته شده بود.

این ظهور فقط به خاطر کلمات مریم مقدس مهم نیست بلکه سوال‌های پیرینا نیز اهمیت دارد.

از روزنامهٔ خود:

"پس از قداس مانند معمول، برای پایان دادن دعا قبل از شروع کارهای خانه‌دارانه به میزک مریم مقدس رفتم. ناگهان یک نور من را فرا گرفت و فهمیدم که نور مریم مقدس است. او به من خنده زد سپس گفت: 'سودا به خداوند'. بعد از آن سکوت کرد. پس چون دیدم که هیچ اشاره‌ای برای سخنرانی ندارد، شجاعت پیدا کرده و گفتم.

'متشکریم مریم مقدس که آمدید تا من را ببینید. ببخشید اگر حالا یک سوال از طرف (چند) نفر به شما می‌پرسم. چرا نمی�یدم که هنوز به فونتانله خواهید آمد؟ و در عوض اینجا آمده‌اید?'

او با نگاه شیرین خنده زد و گفت:

«خدا محبت است.» به او گفتم.

«مادونا، من آن را نمی喻 نمیکنم!» با لبخند پاسخ داد:

«من توسط پروردگار فرستاده شده‌ام نه برای فرمان دادن بلکه برای آشکار ساختن آرزوهای او» (متوقف). «آه! چگونه که او می‌خواهد آن‌ها را از فرزندانش انجام دهند». چند لحظه سکوت کرد و ادامه داد:

«در چشمهٔ آب همیشه آنجا هستم تا دعاهایی که با چنین محبت توسط کودکان پرستار خوانده شده‌اند، پذیرفته شوند و ارادهٔ خدا را برای پخش نعمت‌هایش با عشق مادری من انجام دهیم.»

به او گفتم، «متشکریم.» بسیار شاهانه ادامه داد:

«من خودم را به اطاعت شما که برای اسقف بزرگ‌تکریم لوئیجی مورستابیلینی انجام داده‌اید، متحد کرده‌ام تا نمونه‌ای را تقلید کنیم که پسر الهی عیسی مسیح اولاً ما را نشان داد: او خویشتن را ستم‌گرفت و حتی در برابر مرگ صلیب اطاعت کرد. دخترم، اطاعت خضوع است، اغلب بارها قربانی است، اما خدا پروردگار آنگاه می‌داند چگونه به روح آرامش و تسلیمیت بدهد که عشق واقعی از اوست.»

سپس به او گفتم.

«اما تو که مادرانم هستی، آیا خودت نیز اطاعت اسقف من کرده‌ای؟ این است که برای همین آمده‌ای؟» با لبخند پاسخ نداد. گفتم: «آیا باید این را به اسقفی بگویم؟»

«بله، به نام من به او بگو که پسر الهی عیسی مسیح خاصاً برای وی و کشیش‌هایش نعمت‌ها ذخیره کرده‌است.» (...) «دیدم دخترم، زمان بازگشت است.... اطاعت آرامشیست که از پروردگار می‌آید... برعکس آن آشوب و ویرانی روحها است! دخترم، دعا کن و به من بسیار عشق بده تا به خدا بیاوریم!» پاسخ داد:

«بله مادرانم، وعده می‌دهم. سپس اسقف مقدس را، اسقیمی، اربابانم، بیمارانی خاصاً کفاری را به تو توصیه می‌کنم. و مرا یارای این باشد که بسیاری از مادرها را که برای فرزندانشان گریه می‌کنند، آرام کنم زیرا در راه‌های بدی هستند؛ آن‌ها را نجات بده.» پاسخ داد:

«بله، بر همه نعمت‌های پروردگار.» سپس به او گفتم.

«مادونا، آیا حقیقت است که ویرانی جهان و کلیسا خواهد آمد؟»

پاسخ داد:

«باید دعا کنیم و توبه بکنیم تا روح‌ها با محبت و هماهنگی به پروردگار برگردند». هنگامی که دور شد گفت:

«برکت خداوند را بر تو گذارم و حفاظت مادری من.» سپس از من رفت.

چقدر آرامش بهشت در روح من وارد شد؛ می‌خواستم برای همیشه باقی بماند! چه زیبایی سرزمین آسمانی خواهد بود!...

خانه پیرینا گیلی، ساخته شده توسط خیرخواهانش

اوراتوریو درون خانهٔ پیرینا

مذبح اوراتوریو

مریم مقدس بر روی المذبح

مدال

نوزدهم مه ۱۹۷۰

روایت‌های زیر از روزنامهٔ پیرینا گرفته شده و به‌طوری جزئی توسط RA.M. WEIGL خلاصه شده‌اند و در کتاب MARIA ROSA MISTICA منتشر شده‌است. مونتیچیاری - فونتانله، کتابفروشی پروپاگاندا ماریانا، رم ۱۹۷۷، صص ۴۲-۶۲.

ظهور مه نوزدهم ۱۹۷۰ دارای اهمیت ویژه‌ای بود. مادر مقدس به‌طوری که همیشه می‌آمد، با پوشاک سفید خود و دلش تزیین شده با سه گل رز (سفید، قرمز و زرد طلایی) ظاهر شد. بر بازوی راست او یک تسبیح بزرگ قرار داشت که در انتهای آن مدال جای کراس بود. سپس مادر مقدس دو دست خود را کشیده و روی دستانش مدالی گرد و طلا نشان داد. پیرینا روی کف دست راست مادری، تصویر مریم ایستاده در بالای پله‌ها با دست‌های متحد شده و سرش به‌طوری که همیشه بود، خم شده بر سمت چپ‌اش دید؛ اطراف او گل رزها بودند. بسیاری از گل رزها نیز زیر پای مادر مقدس پراکنده شده‌بودند. پیرینا روی لبه مدال دست راست مادری نوشت: «رز» ; و روی آنِ دست چپش «مستیکا» . سپس پیرینا بر پشت یکی از مدال‌ها یک کلیسای زیبایی با گنبد دیده شد که سه در بزرگ داشت. بالای آن نوشته بود:

«مریم مادر کلیسا» .

در این نقطه مادر آسمانی شروع به سخن گفت و گفت:

"من می‌خواهم مدالی مانند این یکه را ضرب شده و با دو کتیبه باشد. پروردگار من را به این مکان منتخب خود فرستاده تا هدیه عشق او، هدیه چشمه نعمت‌ها و هدیه مدالی از محبت مادری‌ام را بیاورم. امروز در اینجا هستم تا این مدال را آشکار کنم، هدیهٔ عشق جهانی که توسط فرزندان من بر دلشان حمل خواهد شد هر کجای که بروند. به فرزندان خود وعده می‌دهم حمایت و نعمت مادری‌ام. این ساعت است که سعی کنید بیشترین احترام ممکن از آن چیزی که برای من باید باشد را نابود کنید. مدال محبت مادری‌ام تضمین می‌کند که فرزندانم همیشه مرا با خود دارند. من مادر پروردگار، مادر بشریت هستم. پیروزی عشق جهانی خواهد بود! برکت پروردگار همراه با محبتی که دارم همواره همه‌ی کودکان را که به مراجعه کنند همراهی خواهند کرد."

مدال داده شده توسط مادر مقدس ما

تسبیح مقدس

در ۱۷ ژانویه ۱۹۷۱، مریم معصومه دوباره آمد تا بگوید:

"یک تسبیح با خالصانه خوانده شده یک دعوت برای هرگونه واسطه‌گری است، نگاه کردن به اسرار..., پدرمان دعا اتحاد..., دعای پروردگار..., دعا تسبیح‌خوانی از قدس‌ترین سه‌تایی همراه با قرائهٔ گلوریا پاتر..."

"به فرزندانم بگوید تسبیح مقدس را بخوانند..., حلقه‌ای از ایمان و نور و پیوند اتحاد، شکوه، واسطه‌گری."

بعداً در ۲۵ ژوئیه همان سال، مادر آسمانی چنین گفت:

"پیرینا، این یک مکان دعا است؛ هنوز تو را به تسبیح مقدس دعوت می‌کنم که برای پروردگار بسیار خوشایند است."

"همه‌ی فرزندان من که با هم‌رحمی از آرزوی من همراه شده‌اند، بداندند که آنها را با فراوانی نعمت‌ها پاداش خواهیم داد و به کسانی که به چشمه می‌آیند و مرا با تعظیمشان احترام می‌گذارند، بگوید تسبیح مقدس بخوانند."

"در این مکان دل‌های متحد با یک ضربه عشق بین آسمان و زمین تپیده‌اند."

"چقدر نعمت داده خواهد شد! من همه‌ی چیزها را می‌بینم و برکت‌می‌دهم!"

در ۱۱ آوریل ۱۹۷۳، پیرینا در اوراتوری‌اش تسبیح مقدس خوانده بود که ناگهان دید مادر آسمانی که ظاهر شد به دعا او پیوست تا آن را آشکارا تقویت کند.

در هنگام دعا پدرم، لب‌های مریم مقدس واقعی حرکت می‌کردند، در حالی که در گلوریا پاتری سرش کمی خم شد.

اما در حین تسبیح‌ها، او سکوت داشت.

“چند تن از فرزندانم در تاریکی زندگی می‌کنند”

با ادامه ظهورها، دلایل آنها بیشتر به غمی و نگرانی مادر آسمانی اشاره داشتند.

در یک ظاهر شدن ۱۷ ژانویه ۱۹۷۱ او توصیه کرد:

"دعا کن، دخترم، دعا کن؛ و مردم را به دعا فراخوان; چند تن از فرزندانم در تاریکی زندگی می‌کنند. آنها دیگر خداوند را نمی喜ده‌اند. آه! کلیسای پسر الهی من در چه مبارزه‌ای قرار دارد! بنابراین، من پرده عشق خود را بر روی بشریت پراکنده کرده‌ام زیرا نیاز فوری به دعا و دعا برای عفو وجود دارد... بشر به سوی ویرانی بزرگش می‌دود..."

"چند تن روح گم‌شده!... کلیسای پسر الهی من، مسیح! دخترانم، دعا کنید، توبه کنید... این فریاد دل‌دار من است، هشدار مادر خداوند."

او ادامه داد:

"دخترم، اکنون زمانیست که باید در دعا و عشق اطراف خدا متحد شوید. او توسط بسیاری از فرزندان خود رها شده و بی‌احترام است. ما روح‌های وفادار و قوی می‌خواهیم، آماده برای شهادت دادن و نشان‌دادن اینکه پسر الهیم من بر صلیب قربانی شد، و هرکسی بفهمد که قلب عیسی چقدر پر از عشق و رحمت است."

"من اینجا آمده‌ام تا دربارهٔ عشقی سخن گویم که به خداوند باید؛ روح‌ها را برای این عشق با خدای خود و همسایه‌اش فراخواند. این فریاد من است، پیام مادر خداوند."

در ۵ اوت ۱۹۷۲ مریم مقدس در ظاهر شدن به پیرینا نگاه بسیار غمگین داشت و گفت: "آه! چقدر غم‌انگیز است دیدن فرزندان من که از پدرشان خدا دور می‌شوند...."

«من برای آوردن همه عشقم به بشریت با دعوت خیرت می‌آیدم... دل من همانند یک مادر غمی است که می‌گوید: فرزندانم، خدا را دوست داشته باشید! از او چنین بی‌رحمانه آزار ندهید! دخترم، خاموش نباش و این دعوت برای دعا بیان کن تا کودکان به ایمان و عشق خدا برگردند. زمان‌ها تاریک، اضطراب‌آفرین و پر از ترس می‌شوند، اما اگر شما دعا کنید و توبه نمایید، دل مادرانه‌ام همچنان از خدای بازگشت نور، عشق و صلح بر سراسر جهان را خواهد گرفت، زیرا رحمت خدا هرگز ناکامی نمی�دهد و همیشه با طریق فدا شدن کار خود را انجام می‌دهد. اکنون زمان عمل رسیده‌است، چون مردم حتی به کار خدا نیز توهین می‌کنند و آنکه او من را مادرش برگزیدند رد کرده‌اند. بله، من مادر خدایم و همه بشریت.»

«دوست داشته باشید یکدیگر، فرزندانم، تا صلح برتری یابد.»

گول میستیکی و بدن میستیک

۲۲ ژوئیه ۱۹۷۳

ظهور ۲۲ ژوئیه ۱۹۷۳ مهم است.

پیرینا گیللی روایت می‌کند:

«حدود ساعت نه و نیم بودم در آشپزخانه کوچک خود نشسته‌ام تا چند نامه بنویسم. بیرون برق و طوفان بر سر کار بودند، وقتی که چشم‌ها را بلند کردم دیدیم نور در کاپل مجاور مریم مقدس روشن شده‌است. ابتدا فکر کردم این یک شگفت‌آور از طرف طوفان است و به سوی آن رفتم تا آن را خاموش کنم، اما چه تعجب بود زمانی‌که مادر مقدس را کنار مذبح دیده‌ام! فوراً زانو زدیم برای تشکر از چنین نعمتی، در حالی که او با لبخند گفت:

«اکنون و همیشه... خداوند من را فرستاده تا عشقش به بشریت بیاورم با رحمتش. و فرزندانم را دعوت می‌کنم گوش بدهید به ضربانی دل‌ام.»

«می‌خواهم آرزوهایم تحقق یابد. فونتانل باید یک چراغ روشن، ایمان، دعا و توبه شود.»

پیرینا سپس پرسید که چه دعاها باید بگویند و چه توباتی انجام دهند. مریم مقدس به او چنین پاسخ داد:

«دعاهای ایمان، دعاهای عشق، دعاهای ستایش، دعاهایی برای کسب نعمت‌ها,» و افزود: «ترحیم مقدس را بگویید!»

این‌گونه گفتن، مریم مقدس یک لحظه خاموش ماند، سپس ادامه داد:

"بله، حتی در فونتانله نیز من برای تعزیر همه گناه‌های انسان‌ها توبه می‌خواهم. با این احساسات، مسیر پل تا فونتانله را پیاده کنید و از دعا دست برندارید. به‌سرعت شروع کنید؛ تنها چند نفر تاکنون آنرا انجام داده‌اند."

ماریام سپس مشخص کرد که این عمل تعزیر باید نه فقط فردی، بلکه گروهی و در قالب یک عروسی مانند زیارت‌ها نیز صورت بگیرد.

در این نقطه، دیدارگر شجاعانه از مادر آسمانی پرسید چرا خود را به عنوان "روزا میستیکا" (گول‌آب مابین) نشان داده و معنای این لقب چیست.

مریم مقدس پاسخ داد:

"روزا میستیکا (گول‌آب مابین) در خود چیزی جدید ندارد. من زمانی که پسر خداوندی من عیسی انسان شد، گول‌آب مابین خوانده شدم. در روزا میستیکا 'فیات' فداکاری و 'فیات' همکاریم نمادشده است."

"من مفهوم بی‌عیب‌و‌نقص، مادر خداوند عیسی، مادر لطف، مادر بدن مابین: کلیسا هستم!"

"این است که پسر خداوندی من مرا دعوت کرد تا در سال ۱۹۴۷ به مونتیچیاری بیام و آنگاه آمدم، پاهای خود را میان کتدرال، درمیان بسیاری از فرزندانش قرار داد... و این برای نشان دادن اینکه مادر بدن مابین، کلیسا هستم. آن زمان فقط یک هشدار و دعوت به دعا بود که به همه فرزندانش فرستاده شد. توبه..., تعزیر گفتم در روزهایش، زیرا زمانی تاریک می‌آمدند، پر از بی‌خدایی و ضعف عشق نسبت به خداوند و این مادرت."

چون مادر آسمانی چنین گفت، چشم‌هایش با اشک پُر شد. بعداً افزود:

"لطف خداوند و رحمت بی‌حد و مرز او برای کلیسا باعث خواهد شد که روزا میستیکا (گول‌آب مابین) دوباره شکوفه بزند! و اگر به این دعوت مادرانه توجه شود، مونتیچیاری مکانی خواهد بود از کجای نور مابینی بر سراسر جهان تابانده خواهد شد. بله، همه این‌ها واقع خواهند شد!"

پیرینا در ادامه داستان ظاهر شدن می‌گوید:

"آن روز چنین چیزهای الهی و زیبایی شنیدم و گفتم - بزمارگ، چرا یک معجزه انجام نمی�ده‌ای تا قدرت روحانی این ظهورها را به‌تائید درآورد؟ - و مریم مقدس در پاسخ:

«چندین نعمت در این زمان‌ها به شما بخشیدم! چندین لطف توزیع کردم! اکنون و همیشه! اما عجایب آشکارترین آن بازگشت فرزندان به ایمان حقیقی، به عشق واقعی نسبت به خداوند خواهد بود.»

«پس از آن صلح و سازش برای کل جهان دنبال می‌شود.» سپس با بلند کردن چشم‌ها و دست‌های خود به سوی آسمان، مریم دوباره گفت: «از خداوند برکت فراوان را بر همه فرزندانی که تلاش دارند عشق من و کارم را گسترش دهند تا من شناخته شوم؛ بر تمام کسانی که با شجاعت برای تحقق آرزوهای من تعهد می‌کنند، چنان‌که من آن‌ها را آشکار کرده‌ام. به تمامی این کودکان وعده مادرانهٔ محبت خود را همراه با نعمت‌های خداوند می‌دهم.»

دیدار دیداری داستانش را پایان داد:

«با این کلمات مریم مقدس آن روز ناپدید شد، در من یک شادی باقی گذاشت که با هیچ شادمانی دیگر در دنیا قابل مقایسه نیست.»

«از قلبم شجاعت جدیدی گرفتم تا همه تحقیرها و آزمون‌ها را با پذیرش‌ترین ذهنیت قبول کنم تا به تحقق آرزوهای مریم مقدس برسیم.»

مناسبی است که نمادگرایی گل گُلاب زیر خط بگذاریم و روشن سازیم. آن یکتا و چندگانه‌است: برگ‌های متعددش با زیبائی مرتب شده‌اند تا هماهنگی وحدت را ایجاد کنند. بدین ترتیب، به طبیعت خود مناسب برای نشان دادن تعدد اعضا و واحد بودن در مسیح بدن عجیبی است که کلیسا می‌باشد.

مریم مادر کلیساست، اما همزمان تصویر و تجسم کلیسا نیز هست، بلکه آغاز کل کلیسا از لحظه انسان شدن بود.

پس: مریم، مادر گل گُلاب و خود گل گُلابیست.

فرشتگان

۲۹ ژوئن ۱۹۷۴

آن روز جشن قدیسان پطرس و پل بود، نام‌روز پیرینا. او روایت می‌کند:

حدود ساعت ده صبح بود و در کپلی من دعا می‌کردم، تسبیح مقدس را می‌گفتم. برای خیرخواه خوب خود ماریا مالتی که چند ماه است بیمار شدید بوده‌است و بسیار رنج کشیده‌است، دعا می‌کردند. تقریباً غیرمنتظره‌ای، طی این دعای، مادر عزیز ظاهر شد. چه شادی! فوریاً با تفکرهایم و درخواست‌هایم موافق بود و حتی قبل از اینکه بتوانم حرف بزنم، پر از خرسندی و نیکویی، هنگامی که دستش را به سوی آسمان نشان داد گفت:

«زودتر در کنار من در آسمان خواهد بود.» (در حقیقت این خیرخواه خوبم چند روز بعد فوت کرد)

"همه قربانی‌ها و رنج‌هایی که با نیت خوب مقدّس شده‌اند، برای دنیا کل و برای نفس خود به فرط نعمت تبدیل می‌شوند و برای آسمان نیز فرط فضل است."

سپس پیرینا ادامه داد.

به مریم مقدس چند نفر بیمار را توصیه کردم و بسیاری از درخواست‌هایی که به من سپرده شده بودند. در پاسخ او گفت:

"من همیشه با محبت مادرانه‌ام بسیار نزدیک شما هستم." سپس گفتم:

"عزیز مریم، در سیزدهم ژوئیه، یادبود یکی از ظاهرات تو، بسیاری زائران به فونتانله خواهند آمد تا شب دعا و تعویض بگذرانند، خاصه برای کشیش‌ها و افراد تقدیس شده، و برای کسب فراخوان‌های خوب."

هنگامی که هنوز سخن می‌گفتم، مریم مقدس در یک تصویر گروهی از مردم را به من نشان داد و گفت:

"به این فرزندانم بگوید که بسیار دوست دارم آنها و دعاهایشان و قربانی‌های عشق‌شان حتی بر روی زمین با فرط نعمت پاداش داده خواهد شد، اما بیشتر از همه در آسمان پرشده خواهند بود از شادی وقتی آن قربانیان عاشقی را می‌بینند برای کلیسای مقدس به عجبه‌ای بزرگ تابید."

پیرینا ادامه داد:

همه‌ا سودی یک ظاهر از چند سال پیش (۱۳ ژانویه ۱۹۵۱) در برابر من آمد، بسیار مهمی بود که در آن یک در روشن طلایی نشان داده شد که بر روی آن نوشته شده بود: 'فیت خلق، فیت خلاص، مریم هم‌خلاق.'

آن زمان فقط این دیدار عجیب را نداشتم بلکه با یک گروه آوازخوانی شگفت‌آور نیز شنیدم که می‌خواند و زمره‌گویی می‌کند. سپس پرسیدم:

"عزیز مریم، آن زمان صدای گروهی از آوازخوانان را شنیدم. آیا این فرشتگان مقدس آسمانی بودند؟" در پاسخ به این سؤال، مادر مقدّس با عظمت بسیار تابیده شد و گفت:

"بله، دقیقاً آنها فرشتگان مقدس بودند."

"شاد است آن مرد که خود را به حفاظت فرشته نگهدارنده‌اش سپرده‌است و به الهام‌های او گوش می‌دهد، زیرا فرشته نگهدارنده همیشه برای نفسی که به وی سپرده شده بسیار مراقبت دارد."

"هنگامی که نفس به خوشبختی ابدی دست یابد چون پاداشش است، او آن را می‌برد؛ با او و گروه‌های فرشتگان می‌تواند در شادی آسمانی با خدا پدر قدرتمند پیوست."

در آن لحظه، پرده مقدس مادر مریم ناگهان باز شد و بی‌نهایت وسیع گشت چنان‌که جهان بود و من چنین چیزی را پیشتر دیده نبودم. هزاران‌ها فرشته مقدس دیدم که پراکنده شدند و این شکل را تشکیل دادند. آنها کوچک، بزرگ و فرشته‌های بسیار قوی و قدرتمند بودند، در پایین مانند دریا بدون ساحل قرار گرفته بودند. لباس‌هایی عجیب پوشیده بودند با حلقه‌ای بر پیشانی‌شان تاج گذاشته شده بود. پرده مریم را روی جهان بی‌پایان پراکنده کردند. زیر آنها یک جمعیت بزرگ را دیدم که نزدیک به فرشته‌های مقدس در یک دشت وسیع قرار داشتند. میان آنان اسقف‌ها، کشیش‌هایی بسیار، روحانیون و مردان، زنان و کودکان بودند. برخی از آن‌ها را می‌شناختم، خصوصاً یک اسقف و چند کشیش و آشنایان، اما بیشترشان برای من ناشناخته بودند.

همگی فرشته‌ها و انسان‌ها با هم در کُوروس خواندند:

"قدس قدس قدس یهوه! عشق، احترام و شکر به او برای ابدیتی! مریم مادر خدا، مادر لطف، شما نیز تا ابد در آسمان و زمین تبارک باشید!"

پیرینا گیلی می‌افزاید:

نمی‌دانم این رؤیا آسمانی عظیم چند مدت طول کشید. من توسط یک حرارت بزرگ از عشق گرفته شده بودم که حتی توانایی فکر کردن یا سوال کردن نداشتم. با این حال، وقتی متوجه شدم مادر ما می‌خواهد برود، به معمول خود خواستار تبارک‌بخشی او شدم.

او ابتدا دست‌هایش را به سوی آسمان بلند کرد و صلیب مقدس را با دست راست‌اش رسم کرده و گفت:

"تبارک‌بخشی یهوه بر تو، بر همه فرزندانی که من را دوست دارند، بر اشیای عبادت که همراه شما هستید، بیاید. این تبارک‌بخشی با عشق مادری من متحد شده به ویژه برای آن افراد باشد که روزمرهٔ مقدس و مدال من را در دلشان می‌پوشند."

در حال خداحافظی گفت با صدای جدی:

"از عشق زندگی کنید! (عشق خدا و همسایه)"

و پیرینا با هیجان فریاد زد:

"آه، آسمان یک روز چه خواهد بود؟ یهوه، از فضلت بی‌نهایت شکر می‌گویم."

کلیسا

۸ سپتامبر ۱۹۷۴

پیرینا گیلی می‌نویسد:

حدود ساعت یک بود و من روزمرهٔ مقدس را در کاپل خود خواندم. سپس مادر آسمانی ناگهان ظاهر شد. همانند همیشه، پر از زیبایی، پر از نور، پر از خیرخواهی. به من گفت:

"من مریم، مادر کلیسا هستم. برای این کلیسای مقدس، پاپ مقدس، کشیش‌ها و همه فرزندان کلیسا از دعا می‌خواهم، دعا، دعا، تا عشق واقعی به خداوند و خیریت حقیقی دوباره در دل‌های مردم بازگردد."

پیرینا:

گفتم. "بله، مادونا عزیز. با کمک شما می‌خواهم این کار را انجام دهم و گزارش آن را ارائه کنم".

در همین حال پیرینا یک کلیسا را دید که پنج گنبد گرد داشت؛ در وسطش ستون کوچکی به شکل خورشید قرار گرفته بود. سپس پیرینا از مریم مقدس پرسید معنی این کلیساست و او با لطف پاسخ داد:

"خداوند پسرم خداوندی مسیح، برای هدیه‌ای که به انسان‌ها داده‌است یعنی فرستادن من به مکان فونتانل، می‌خواهد که کلیسا بدین شکل ساخته شود...."

"معنی: قاره‌های زمین را در آغوش بگیرید."

پس از یک توقف، مادر خدا ادامه داد:

"از حفاظت مقدس آرشنگل میخائیل دعوت کنید تا کلیسا را برابر همه تهدیدهای پنهان محافظت کند و دفاعی برای آن باشد. در حقیقت هیچگاه کلیسای مانند امروز خطرناک‌تر نبوده‌است. من همیشه به نفع او مداخله می‌کنم. حتی از این مکان کوچک نور پخش خواهد شد."

در همین حال مریم مقدس با عظمت بیشتری تابید و گفت:

"نور خداوند حقیقتاً خواهد آمد!"

پس پیرینا دوباره گفت:

"مادونا عزیز، از همه عشق بزرگ شما برای ما تشکر می‌کنم، اما چگونه باید آرزوهای شما را به مقامات کلیسایی بگویم؟"

مدونای مقدس با لطف بسیار پاسخ داد:

"من قبلا در دل‌های فرزندان عزیز خود سخن گفته‌ام و آنها را تشویق کرده‌ام تا دوباره پیام‌آور عشقی من، پیغام‌هایم و خیریت باشند."

پیرینا ادامه داد:

با این کلمات مادونای مقدس به من اجازه دیدن یک تصویر را داد. یعنی نزدیک مریم مقدس پاپ مقدس، بسیاری از اسقف‌ها (یک نفر را کاملاً شناسایی کردم) و همچنین کشیش‌های زیادی که برخی آنها را واضحاً تشخیص ددم، علاوه بر مذهبیان و مردم عادی: گروهی بزرگ از افراد بودند که مادونای مقدس با شادمانی به آن‌ها نگاه می‌کرد. پرشده از شادی من نیز از مریم مقدس خواستم همه‌شان را مبارک کند و مادر ما پاسخ داد:

"همیشه نزدیکشان هستم تا با نعمت‌های خداوند آن‌ها را تقویت کنم، اما به آنها هم بگوید که بیشتر و با عشق دعا کنند، خودشان قربانی شوند و تعهدات انجام دهند."

به این پاسخ دادم.

"از تو سپاسگزارم، مادونا عزیز. چقدر می‌خواهم که بیشتر از همه محبوب و پرستش شوند! بنابراین برای کمکت درخواست می‌کنم، زیرا خودم بسیار کوچک و بی‌ارزش هستم."

خندید مادر مقدس با لطف فراوان دست راست خود را حرکت داد و به من نشان داد:

"تو را کمک می‌کنم." سپس دستانش را جمع کرد، چشم‌هایش را به آسمان برداشت و مانند همیشه برکت مقدس داد:

"برکتی خداوند بر این مکان نازل شود. همچنین برای همه کسانی که می‌خواهی در دل خود بسته‌ای."

سپس با شکوه بیشتری روشن شد و گفت:

"سبحان، محبوب و مجید باشد خداوند از آسمان و هر جای این زمین!"

پیرینا گیللی داستان را به پایان می‌رساند:

سپس ناپدید شد. او، مادر مقدس چه خوب است! باید زبان فرشتگان داشته باشیم تا بتوانیم مادران آسمانی را با ارزش ستایش کنیم.

در این زمان پستری جدیدی در دروازه‌های کلیسا کاتولیک مونتیچیاری علیه ظاهر شدن "روزا میستیکا" نصب شد.

مونسینیور روسی، پیشین پرووست و ابات، دربارهٔ موضوع در ۲۰ سپتامبر ۱۹۷۴ نظر خود را با اقتدار بیان کرد.

اینک کلماتش:

"این اظهارنظر علیه حقیقت ظاهر شدن "روزا میستیکا" در مونتیچیاری، تمام حق، عدالت و محبت را به شدت آزار می‌دهد، خصوصاً نسبت به ترجمه زبان آلمان."

تندیس‌های روزا میستیکا

۲۳ نوامبر ۱۹۷۵

این جشن مسیح پادشاه است. پیرینا گیللی روایت می‌کند:

در کاپل، حدود ساعت هفت شب، گل‌ها را که توسط زیارتیان آورده شده بودند، در جای خود قرار دادم، وقتی مادر مقدس عزیز کاملاً غیرمنتظره ظاهر شد. من را فراخواند و گفت:

"دخترم، برو به همه فرزندانم خبر ده که محبت‌شان دارم. بگوید که پسر خداوند دیوینی مریم مسیح برایشان نعمت‌ها می‌دهد تا تمام آن‌ها را بدهد، زیرا مادرش هر چیز را از او دریافت می‌کند."

اینجا صدایش به شکوه تبدیل شد و ادامه داد

«بئش، من مادر بشریت هستم. پیرینا، قربانی‌ها و دعاهایی که به سوی خداوند توسط بسیاری از مردم تقدیم شده‌اند، لطف‌های بزرگی کسب کرده‌است. جهان باید برای سخت شدن در گناه مورد ضربه قرار می‌گرفت... (توقف). با این حال، رحمت بزرگ و بی‌حد و مرز او دوباره برتری یافت.»

«بچه‌هایم محبوب، به خاطر همه دعا کنید و قربانی بگذارید. بدین وسیله جانها نجات می‌یابند.»

پیرینا گیلی:

اکنون می‌توانم پرسش کنم:

«عزیز مادونا، لطفا، آیا چیزی دربارهٔ مجسمه‌های مریم زائر را که به رم آورده‌اند بگوید؟»

برکت‌دار مادر پاسخ داد:

«پیش از این مجسمه‌ها مردم دعا کرده‌اند و اکنون در شهر پسر محبوبم پاپ پل ششم، پدر کلیسا، به ویژه حاضر هستم. حقیقتاً، هر جا که با این مجسمه‌ها ایستاده‌ام، لطف‌های خداوند را همراه خود می‌آورم و عشق قلب مادرانهٔ من. نور را به دلهای آنهایی که هنوز تاریکی دارند آورده‌ام تا عشقِ که در مونتیکیاری آشکار کردم را بفهمند... با عشقی همکاری کنید، بگذارید با عشقی بدهد، قربانی خودتان را با عشقی بگذارد... بدین ترتیب روزی برای همیشه به من پیوست خواهید شد. لطف بزرگ‌تر از این چیست: کاملاً همراه من زندگی کردن؟ این فقط در مورد تو پیرینا نیست بلکه همه فرزندانم که مرا دوست دارند نیز شامل می‌شود. برکت خداوند روی تمام شما با نور ایمان، نور امید و نور عشق نازل شود.»

پیرینا گیلی به پایان رساند:

با این کلمات مادونا محبوب من از دیدار رفت و در دلم آتش جدیدی برای همه انسان‌ها باقی گذاشت.

نازلش مریم بر زمین

۱۳ فوریه ۱۹۷۶

پیرینا روایت می‌کند:

هنگامی که در حال دعا بودم، مادر مقدس ناگهان و بدون پیش‌انگاشتگی در حدود ساعت نه و نیم صبح در کاپل من ظاهر شد و گفت:

«دوباره آمده‌ام تا به شما بگویم پیام عشقِ مرا بیشتر پخش کنید. برای قرن‌ها بی‌سابقه بر بسیاری از مکان‌های زمین نازل شده‌ام. اگر پس از صعودم به آسمان، بدون این که دوباره و دوباره به زمین نزول کرده‌بودم تا فرزندانم را گرد خود جمع کنم، بخشی بزرگی از جهان بدون مداخلهٔ مادرانه و محبت‌آمیزِ من سرد و بی‌پرورده شده بود. فرزندانم نیاز دارند به عشق مادری نزدیکِ مرا، زیرا در ضعفشان بسیار آسان است که از خداوند، خدای همه‌قدرت و پدر ما دور شوند.»

«این دلیل آمدن من است. هرگاه از این زمین به پایین می‌آیم تا پیام عشق را بیاورم، گروه‌های بی‌شمار فرشتگان آسمان‌ها را حرکت داده و مانند یک تاج بزرگ اطراف من جمع شده‌اند.»

«بااین‌حال، بسیاری از فرزندان من در زمین دعوت ما برای بازگشت به عشق خداوند را قبول نمی喫ده یا گوش ندارند.»

«پیرینا، بدون توقف به فرزندان من، خاصه کشیش‌های محبوبم، بگوید که عاشق باشند! به آنها بگوید در همه‌جا و از هر طرف این دعوت مادر خداوند را اعلام کنند. به آنان بگوید آنچه تا کنون کرده‌ام و هنوز پس از قرن‌ها برای نجات فرزندان من که در خطر هستند انجام می‌دهم، بی‌خود ندهند... خداوند باید با تمام قوت ایمان و عشق محبوبه، ستوده و بزرگوار شود.»

پیرینا گیللی:

اکنون می‌توانم بپرسم: «مدونای عزیز ما، به من توصیه‌های زیادی کرده‌اند که باید آنها را برای شما ارائه کنم». و او با چنین خوبی پاسخ داد:

«به همه این مردم بگوید که قلب‌هایشان با سخاوت پیام عشق من را پذیرفته‌اند، از خداوند نعمت‌های خاصی خواهند دریافت... به آنها بگوید با شجاعت کار کنند تا مکان فونتانیله، مبارک شده توسط حضور ما، بیشتر افتخار و تعظیم داشته باشد... این مکانی همیشه محلی برای دعا خواهد بود. تبدیل به یک چراغ ایمان و عشق برای بیماران و نیازمندان می‌شود» (با بزرگی بسیار ادامه داد):

«من مداخله خواهم کرد، ابرها پنهان خواهند شد و عظمت خداوند که من را حتی به مونتیچیاری فرستاده‌است، برتری خواهد یافت.»

با لبخندی، مادر مقدس ادامه داد:

«برو! اعتماد و شجاعت! بله، کسانی که شجاع هستند افتخار خواهند کرد.... بیماران و نیازمندان کار عشق را انتظار دارند.»

پیرینا:

با این کلمات مادر آسمانی پرده‌اش را پراکنده کرد و من همان‌طور که در اولین ظهورش در ۱۷ آوریل ۱۹۶۶، در فونتانیله دیده بودم، یک کلیسای بزرگ و ساختمان‌های زیادی دیدم. از مادونام تشکر کردم که با لبخندی شیرین به من گفت: «این عشق خداوند است. می‌خواهم آن را جهان را فراگیر کند.» دوباره تکرار می‌کنم:"

«فرزندان عزیز، خداوند و این مادرش را عاشق باشید. یکدیگر را با عشق برادرانه‌ای صادق محبوب کنید.»

«به قداس مقدس بروید، در کلیساها جمع شوید تا دعا کنند، به‌طور شادمانه از مقدسات مقدس نزدیک شوید تا نعمت وفا دریافت کرده و برای دنیا مثال مسیحیان واقعی را بگذارید.»

"اگر می‌خواهید خودتان را نجات دهید، این کارها را انجام دهید: نماز، قربانی و توبه."

صلیب در وسط میدان

۲۰ آوریل ۱۹۷۶

(صلیبی بزرگ که بر اساس خواسته مریم مقدس در مرکز میدان قرار گرفته است)

در این ظهور، پیرینا ناگهان یک صلیب بزرگی از نور دید و به مادر مقدس پرسید:

"چرا این صلیب؟" مادر مقدس پاسخ داد:

"در وسط میدان، جایی که کاپلی کوچک است، یک صلیبی بزرگ قرار دهید..., برای همه کودکان که می‌آیند تا دعا کنند و لطف‌ها را بخواهند، این یک فراخوان نور ایمان... خیرخواهی و امید باشد..., زیرا از این مکان، متحد با پسر خداوند من جسیس کریستوس، قلبم و بازوهایم همیشه برای دادن لطفها به‌خصوص گناهکاران باز است.... بیایید کودکان، در اینجا چشمه آمرزش و عشق را گشوده‌ام.... و شما، فرزندانی که می‌دردید و برای این مکان کار می‌کنید، پاداش محبت مادرانه من دارید. اکنون زمان... ساعتیست که می‌خواهم محبتم و رحمت خداوند بر تمام بشریت پخش کنم."

پس از درخواست مریم یک صلیبی بزرگ در میدان مقابل کاپل یا زیارتگاه راه‌رو قرار گرفت. این کار توسط پدر تادئوس لاکس و گروهی از زائران آلمانی انجام شد.

صلیب بزرگ فونتانله

من خم می‌شوم تا درد شما را بپذیرم

۶ ژوئن ۱۹۷۶

این روز عید پنجاهه بود و مادر مقدس به دیدار شانس‌آور گفت:

"پیرینا، همه کودکان که می‌آیند تا دعا کنند را بگو، دعوت من را به‌عنوان یک مادر تکرار کن.... فرزندان، خداوند را دوست داشته باشید..., دعا کنید، دعا کنید، قربانی‌ها بدهید تا نجات ابدی پیدا کنید..., یکدیگر را مانند برادران خوب دوست دارید... و من می‌آیم تا صلح در روح شما و هم‌خوانی در دل‌هایتان بیاورم..."

"قلب بزرگ پسر خداوند من جسیس کریستوس، قدرت لطفهای الهیش را به دست‌های من سپرده است تا آنها را با نور روح‌القدس بر جان‌ها تقسیم کنم..."

"من مادر شما هستم که همیشه خم می‌شوم تا دردهایتان، دعاهایتان و توبه‌هاتان را بپذیرم، آن‌ها را به خداوند پسر من جسیس کریستوس تقدیم کنم، که به‌عنوان تبادل عشق این مادر را قادر می‌سازد با دادن لطف‌هایش مداخله کند تا آنها را بر جهان پخش کند..."

"من مریم هستم، واسطه نعمت‌ها... پیرینا، این هدیه سلطنتی را که از عیسی مسیح دریافت کرده‌ام به همه اعلام کن! من مادر محبت هستم و می‌آیم تا تسلی دهم..., نجات بدم...."

"بر تمام فرزندانم، که مرا دوست دارند و باعث عشقشان به من می‌شوند، نعمت‌های ویژه برکت بیایند..."

خلاصه عباداتی که روزا مستیکا (ورده گلی) در پیام‌هایش خواستار آن شده است

  1. هر ماه ۱۳م را به اعمال خاص عبادت برای مریم اختصاص دهید، با آماده‌سازی دعاوار در دوازده روز پیش از آن.
  2. ۱۳ ژوئیه هر سال باید به افتخار مریم "ورده گلی" (ورده گلی) جشن گرفته شود.
  3. ۱۳ اکتبر هر سال با تعمید مقدس و توبه تقدیس گردد. پیام از "اتحاد جهانی تعمیری تعمید مقدس" سخن می‌گوید. گروه‌های دعا یا مجمع‌ها ممکن است تحت این نام تشکیل شوند.
  4. هر ساله در ۸ دسامبر، جشن بی‌خطا زاده شدن مریم، ساعت نعمت را در ظهر انجام دهید و به وعده‌های خاص تبدیل و تقدیس برای آن ساعتی انتظار کنید. اگر امکان دارد باید در کلیسای خود با تعظیم قدوس مقدس انجام شود، یا خصوصی نیز ممکن است یا در گروه‌های دعا.
  5. به چشمه مبارک بروید، با دعاها توبه‌جویانه. بیماران را آنجا ببرید و کسانی که نیاز به کمک روحانی برای خودشان و محبوبانشان دارند به عنوان زیارتگران آنجا بروند.
  6. سه کلمه‌ای که توسط سه گل نشان داده می‌شود باید اساسی و مشخصه عبادت مریم وردهٔ گلی باشند: دعا، قربانی، توبه، یعنی با استقامت دعا کردن و از درد گریز نکردن، و این برای لطفی به روح‌های معصوم.
    خاصاً: برای تبدیل روحانیان غیر وفادار به وظیفهٔ خود؛ برای تقدیس روحانیان؛
    برای افزایش تعداد فراخوانهای مذهبی و کشیشانه. هدف این عبادت ابتدا توسط مریم برای موسسات دینی پیشنهاد شد، اما همچنان یک پیشنهادی باز است که همه می‌توانند آن را پذیرفته باشند.
  7. خاصیت خالص در تمام پیام‌ها قصد عبادات تعمیری علیه توهین به مقدس مقدس عیسی مسیح، نام خدا و عیسی، امتیازات مریم، کلیسا و پاپ، بی‌گناهی کودکان کوچک و روح‌های ساده، قدسیت زندگی انسانی و تقدیس خانواده است.
    البته پیش‌نیاز این عبادات رعایت فرمان‌ها، عملی کردن فضایل مسیحی و اول از همه محبت به همسایه است.

ترویج مقدس روزا

ما می‌خواهیم به همه پرستشگران روزا مستیکا یک مدیتاسیون بر رازهای تسبیح مقدس ارائه دهیم که در نوشته‌های پیرینا گیلی یافت شده و توسط سنت ماریا کروسیفیسا دی روسا, بنیانگذار خواهران خدمتکاران خیریه بریشیا پیشنهاد شد.

«تسبیح سه گل سرخ»

- رازهای شادمانه -

🌹 گل سفید 🌹

(I) اعلام آنگل به مریم مقدس‌ترین

«ای استاد بزرگ، با فضل خود ما را یاری دهید تا هم می‌توانیم "فیات ولونتاس توا" را با آمادگی زیاد، عشق و تسلیم کامل بیان کنیم هرگاه عیسی از ما برای نجات روح‌هایمان و فراخوان‌ها قربانی طلب کند.»

(II) سفر مریم مقدس به سنت الیزابت

«ای مریم، دل‌هایمان را با آن خیرخواهی پنهان و عالی پر کنید که هیچ مرز ندارد، در قبول آماده قربانی برای بزرگ‌تر کردن خداوند، در آوردن روح‌ها، فراخوان‌ها به او...»

(III) تولد کودک عیسی در استبل فقیرانه بیت‌لحم

«ای مریم، آن لحظه که مادر عیسی و ما شدید همیشه مبارک باشد، و با تقلید از شما، هنگامی که عیسی درون دل‌هایمان است، می‌گوییم با یک موج عشق: این همان لحظات عالی قربانی کردن خود برای روح‌ها و فراخوان‌ها است!...»

(IV) تقدیم عیسی در معبد

«ای مریم پاکیزه کاندیدا روزا (گل سرخ بی‌گناه)، ما را همیشه با همان راه اطاعت، خضوع عمیق، سخاوت قربانی به اتحاد خود با عیسی ببرید تا خانه‌های خداوند همیشه پر از روح‌ها قربان، روح‌هایی مقدس و فراخوان‌های بزرگ باشد!...»

(V) گم شدن و یافتن عیسی در معبد

"اوه! مریم، گل سرخ پاکیزه، با لطف خود ما را یاری کنید تا بدانیم که نابودی نهایی زندگی از دست دادن عیسی است. مادر محترمانه نیز به ما آموختهیم که در هر راه ممکن عیسی را بی‌درنگ جستجو کنیم اگر او دور از روح‌های ما باشد. لطف شما بر دل‌هایما نازل شود، آنها را بیشتر و بیشتر با عشق کامل‌تر و زیل بیشتری پر کند تا بیشترین جان‌ها به عیسی برسند!...بیشتر فراخوان!...."

- اسرار غم‌انگیز -

🌹 گل سرخ 🌹

(I) آزار و شکنجه عیسی در باغ گتسمانی

"اوه! عیسی، دیدن دردناک‌ترین رنج‌ها که برای ما فرزندان ناکارآمد شما تحمل کردید و درد ترک شدن از طرف محبوب‌هایتان آغاز شد. آزار و شکنجه‌ی بی‌حسیت‌تر و دردی‌تر با خارش خون شروع شده بود."

"اوه! مریم، مادر غم‌ها، به ما یاری کنید تا همیشه با عیسی در روحی از عشق، قربانی‌جویی و تعویض برای خیانت‌های جدید که او بدون توقف در زندگی‌ی اوقارستیک خود دریافت می‌کند، متحد باشیم."

(II) شلاق زدن عیسی به ستون

"اوه! عیسی، درک درد بزرگ ترک شدن از طرف نزدیکان شما را می‌کنیم که شما را بر جای گذاشتند تا تحت سلطه‌ی بدکارانی باشند که با ظلمت شلاق زدید."

"اوه! عیسی، این اعتمادهای غم‌انگیز را در عمق دل‌هایمان پنهان خواهیم کرد که شما از طرف دوستداران نزدیک خود دچار آن شده‌اید با وعده‌ی اینکه با کمک لطف شما قوی‌تر در آزمون باشیم."

"اوه! مریم، آرزوهای ما را برآورده کنید تا جریان جدیدی از عشق در دل‌هایمان ایجاد شود و همه‌ی جان‌ها به عیسی برسند!"

(III) تاج گذاری با خارها

"بله، اوه! عیسی، دل‌هایمان درد می‌کند که تاج‌گذاری‌ی غم‌انگیز شما هنوز هم ادامه دارد زیرا دشمن غرور تلاش می‌کند تا بی‌احترامی، بی‌توجهی، تبهکارانه و نادیده گرفتن مقدس‌ترین آئین یوقارستیک را به درون جان‌ها نفوذ دهد."

اوه! مری، می‌خواهیم عیسی را آرام بگذاریم، از گناه مرگبار و کفر جلوگیری کنیم، او را با دلخواهی عشق بکنیم، به این که برایش بوئی بسیاری گل سرخ رز جمع‌آوری شده توسط قربانی‌های کوچک ما آورده‌ایم."

(IV) محکومیت عیسی به مرگ و راه دردناک او تا گولگوتا

"اوه! عیسی، راه دردناکی تو با صلیب سنگین بر کتف‌های زخمیت که سه بار باعث افتادن تو شد. این رنج شدید برای آموزش ما بود که اگر می‌خواهیم بهشت را заслуیم بگیریم باید رنج کنیم و دنبال تو در راه قربانی و انکار، خودمان را برای خاترت صلیب بزنیم."

اوه! مری، گل عشق، ما را به عمق روح دعا، قربانی و فدا شدن کامل برای جان‌های ما و همه جنبه‌هایی که می‌خواهند راه عیسی را دنبال کنند احساس بکن."

(V) مرگ عیسی بر صلیب پس از سه ساعت رنج بسیار طولانی

"نگاه کنید، عیسی محبوب، چقدر گناه ما برای تو هزینه داشت که به میان بسیاری از رنج‌های وحشتناک خود را تا مرگ روی صلیب هدایت کرد. می‌دانیم قربانی کاملت بر پدر آسمانیت با فدا شدن تمام زندگی‌ات!"

چرا چنین رنج؟ برای جان‌هایم. مری، مادر عیسی و مادر همه ما، به ما بخشش بده که دل‌هایمان زخمی شود مانند زخم‌های عیسی تا با تعویض کامل و تسلیم شدن تمام به ارادهٔ عیسی، هم می‌توانیم راه قدسیت را از طریق پاسخ دادن به نعمتش بدست آوریم، با آمادگی سخاوتمندانه‌ای که توسط مثال عیسی برای جان‌ها ترسیم شده‌است!"

- اسرار شادی -

🌹 گل سرخ زرد 🌹

(I) قیامت خداوند عیسی مسیح ما

"اوه! عیسی محبوب، با پیروزی از آن قبر سنگی برخاسته‌ای و به جلال وارد شده‌ای."

چه شادی برای ما هم که تو را آزاد کرده‌ای از مجازات کفاره‌دارنده، دروازهٔ آسمان را برای ما باز کردی. با عشق بی‌پایان نیز به ما دریچه تابوت داده‌ای که اوی عیسی، زیر قدم‌های مذبح‌ها چقدر جانها برمی‌خیزند توسط رحمت نعمتِ قدرت‌آفرین تو."

مریم، ملکه پیروزی‌ها، روح تبلیغ برای فراخوان‌های روحانی را در جان ما فرو بریز و عیسی همیشه با صلح خود از میان ما بپایید.

با لطف خود قدرتمند باشید تا بسیاری گل رز طلایی که به قهرمانی فراخوان‌ها خوشبو شده‌اند، در اطراف مذاب‌های اقدس شکوفا شوند و از شکر عشق، پنهانانه برای جانها قربانی بگذارند!...."

(II) صعود مسیح پروردگار ما عیسی به آسمان

"عیسی، صعودت به آسمان هنوز امروز در جان ما و پای تابلو عشق خود تکمیل می‌شود! چقدر صعود از جانها که با لطف پاک شده‌اند!

اوه مریم! دل‌های ما را پر از شعله‌های جدیدی از عشق، آرزوهای سوزان کن تا زندگی ما در سکوت و پنهانی یک صعود مستمر به سوی خداوند باشد."

(III) نزول روح القدس بر روی حواریون و مریم قدیس‌ترین که در اتاق فوقانی جمع شده بودند تا دعا کنند

"اوه! عیسی، جلالتت با فرستادن روح الهی خود به جانها تکمیل شد. خیر جسی، این هدیه بزرگ تو را همیشه در جان ما جاری کن تا ہمواره مطابق لطف‌های و آرزوهای الهیت باشد.

مریم، ملکه حواریون، مادر کشیش ابدی، دل‌هایمو را با شوق دعا گسترش دهید و آنها به آرزوی شدید روح عشق باز باشند تا همه کشیشان که توسط عشق الهی روشن شده‌اند، تقویت شده‌اند و تبدیل شدند، بسیاری از جانها و فراخوان‌های زیادی نجات یابند و مقدس شوند."

(IV) برآمدن مریم قدیس‌ترین به آسمان

"اوه، بیکرانه عذراء، گل رز اسرارآمیز، ورود تریومف‌آلودت به آسمان برای ما نیز لطف مرگ در عشق کامل به خداوند را کسب کن تا با شادی ابدی آن گلهٔ گل‌های رزی که بر زمین جمع کرده‌ایم برای جانهایم دیداریم و دعا، قربانی‌ها و سختی‌ها را به تو تقدیم می‌کنیم."

(V) تاج‌گذاری مریم قدیس‌ترین، ملکه آسمان و زمین و جلال همه فرشتگان و قدیسان آسمانی

"با چه شوق عشق، اوه مریم لطف‌الهی، گل رز اسرارآمیز، تو را با یک تاج از جواهرات گرانبها دیده‌ایم: جانهایی که همه به عنوان مادر و ملکه آسمان شما سلام می‌گویند.

اوه! ما نیز آرزو داریم، مریم مادرمان، تا با تو تجربه کنیم چیزی از دل پاکت که باعث شد دلت همه روح‌ها را دوست داشته باشد!"

انتخاب برخی دعاهایی برای خواندن در زمان مناسب

متون برگرفته شده‌اند از: A.M. WEIGL, Maria Rosa Mistica: Montichiari-Fontanelle, Libreria Propaganda Mariana, Rome, 1977, pp. 140-147.

۱. به عیسی قسیس بزرگ

عیسی، قسیس ابدی، قساوسان خود را با رحمت دل مقدست محافظت کنید و آن‌ها را در عشق وفاداری به شما رشد دهید و از آلودگی دنیاشان دفاع کنید. به توانایی تبدیل نان و شراب قدرت و قوت بدهید تا قلب‌هایشان را تغییر دهند.

کارهای رسولانه‌شان را با میوه فراوان مبارک بگذارید و یک روز تاج زندگی ابدی برای آنان قائل شوید. آمین.

۲. به مریم «ورق اسرارآمیز»

بانو پاک، مادر فضل، ورق اسرارآمیز، در احترام فرزند خداوندت، پیش تو سر می‌گذاریم تا از خدای رحمت بخواهم؛ نه با ارزش‌های خودمان بلکه به خواست دل مادرت کمک و نعمتهای را طلب می‌کنیم، مطمئن که آن‌ها را برای ما قائل خواهید شد.

سلام مریم...

مادر عیسی، ملکه تسبیح مقدس و مادر کلیسا، بدن اسرارآمیز مسیح، برای جهان که از اختلاف خشک شده‌است هدیه وحدت و صلح را بخشید و همه نعمتهای آن‌ها را که می‌توانند قلب بسیاری از فرزندانتان را تبدیل کنند.

سلام مریم...

ورق اسرارآمیز، ملکه رسولان، اطراف مذاب‌های اقدس شمشیرهای قساوسانی و دینی فراوان را شکوفا کنید تا با پاکی زندگی و شوق آتشین برای روح‌ها سلطنت فرزندت عیسی در سراسر جهان گسترش یابد. ما نیز از نعمتهایت آسمانی پر کنید.

سلام مریم...

ورق اسرارآمیز، مادر کلیسا، برای ما دعا کنید!

۳. برای شمشیرهای قسوسانی و دینی

عیسی، مراقب الهی، تو حواریون را فراخواند و آنها را به صید انسانان تبدیل کردی. امروز نیز جوانانی از خانواده‌های پاروکیه‌های ما را برای پیروی و خدمت خودت فراخوانی کن، که همیشه میان ما هستی. قربانیانیت در مذابهای ما حاضر شود تا همه مردان بتوانند از فدا شدن بهره‌مند شوند.

تمام کسانی را که تو فراخوانده‌ای این ارادهٔ خودت را به آنها آشکار کن و آنرا برایشان شخصی ساز. چشم‌های جهان را برای آنان بازکن، برای دعاهای بی‌صدای بسیاری، برای نور حقیقت و گرمی عشق واقعی.

خداوندا، اجازه ده که زنان و دختران جوان در پاروکیه‌های ما نیز به همین شکل تصمیم‌گیری کنند تا فراخوان قلبت را دنبال کنند.

در دلشان آرزو زنده ماندن کاملاً مطابق با روح انجیل و خودداری بی‌شرطانه برای خدمت کلیسا برانگیز، همیشه آمادهٔ همه کسانی که نیاز به دستِ خیرخواهانهٔ آنها دارند.

اجازه ده که کشیش‌های پاروکیه ما وفادار به وظیفه‌شان بمانند تا در ساختن بدن مستور تو همکاری کنند و بدین‌سان مأموریتِ خود را ادامه دهند.

اجازه ده که نمک زمین و نور جهان باشند. آمین. (پاول ششم).

۴. برای ماموران مذهبی

خداوند عیسی مسیح، تو حواریون را با صبرِ معجزه‌آسا برای مأموریت بلندشان آماده کردی و آنها را به عنوان دوستان نزدیک خود فرستادی، ما از تو می‌خواهیم که بر ماموران انجیل، کشیش‌ها و برادرها، مردان و زنان، که امروز در خدمت تو نزد مردم دورافتادگان هستند و برای تو کار می‌کنند و رنج می‌کشند.

به آنها معلم و دوست باش. هفت هدیهٔ روح‌القدس را به آنان بده. آمین.

۵. دعا برای کشیشان پیشین و مخصوص شده

کاهنِ ابدی الهی، خداوند و نجات‌دهنده، تو یک‌بار من را از میان هزارها انتخاب کردی و گفتی: "من دیگرت به عنوان بندگان نمی�نگام، بلکه دوست!" حالا که مسیر تنگ را رها کرده‌ام که به زندگی ابد می‌رساند تا در عوض راه وسیعِ هلاکت را برگزینم، بر من رحمت کن. نور، توبه، خشنودی و قوت بده تا برای همیشه گمشده نشوم.

مادر آسمانی، مریم، گل سرخِ اسرارآمیز، مادر رحم‌انگیزی و پناهگاه گناهکاران، نور به من بده، قدرت تاریکی را بشکن، سر مار قدیم را زیر پا بگذارد، مرا کمک کن تا دوباره به قلب پسر الهی خودت برگردم. مرا در خشنودی و اعتماد کمک کن که با آوردن اشک‌های مادرانهٔ نجات تو توبه‌وار باشیم.

فرشتگان مقدس، شما جنگجویان قدرتمند، با قدرت خداوند ابدی در برابر هجوم آسمان مقاومت کنید؛ به ویژه شما، عزیزان من که از دنیا رفته‌اند و حالا در خانه پدر هستند، و همه شما، کشیش‌های مقدس و موعودین، برای اینکه من توسط رحمت و عشق خدای مقدس و سه‌تایی نجات یابم، دعا و درخواست کنید. آمین.

۶. به میخائیل فرشته بزرگ

میخائیل فرشته بزرگ، ما را در مبارزه علیه شرارت‌ها و دام‌های شیطان دفاع کنید. خداوند او را فرماندهد! از تو درخواست داریم. و تو، شاهزاده سپاه آسمانیان، با قدرت خدای خود شیطان و دیگر روح‌های بدی که برای گمراه کردن جانها به دنیا می‌آیند، آنها را دوباره به جهنم بازگرداند. (لیو سیزدهم)

۷. به مریم غلبه‌دار بر قدرت‌هایشان تاریک

بانوی عالی فرشتگان، تو از خداوند توانایی و وظیفه‌ای برای خرد کردن سر شیطان دریافت کرده‌ای. بنابراین با تضرع می‌خواهیم که سپاه‌های آسمانی خود را به کمک ما بفرستید تا بر فرمانت و توسط قدرت‌ات روح‌هایشان بد را تعقیب کنند، در همه جا با آنها جنگیده و حملات چالاکانه‌شان را دفع کرده و آنها را به زیرزمین فرو بردند.

"کسی مانند خدا؟" شما فرشتگان مقدس و فرشته‌های بزرگ، ما را دفاع کنید و محافظت نمایید.

ای مادر خوب و شیرین، تو برای همیشه عشق و امیدیمان خواهیم بود. مریم معبود، فرشتگان مقدس خود را به ما بفرست تا ما را دفاع کنند و دشمن بدی از ما دور باشند. آمین.

(دعای که توسط مادرماریام خودش برای پدر لودوویکو ادوارد چستاک، بنیان‌گذار تریش مریم (+۱۸۶۸ در آنگلته، فرانسه) دیکت شده است

۸. برای تجدید کلیسای مسیحی

ای عیسی مسیح خداوند، تو ما را از طریق نایب‌التنخوا خود بر روی زمین به تجدید روح‌ها دعوت کرده‌ای.

"تجدد انسان‌ها و آشتی با خداست" در کلمات نایب‌التنخوا تو، "یک واقعیت است که بیشتر از همه در عمق‌ها، در حرم مقدس درون انسانی انجام می‌شود." خداوند و رستگار ما، به تضرع درخواست داریم تا توسط مادر مقدس خود "گلی مریمی"، آتش روح‌القدوس را برای پاکسازی و تجدید ما در عمق جان‌هایمان بفرستند و ما را بازگردانند و تقدیس کنند و از تو apostolهای پادشاهی عشقت کنیم. آمین.

۹. دعاهایی برا تجرید برای فرایندی به چشمه‌ها و پیش صلیب

عیسی و مریم، شما ما را به این اندازه دوست دارید که از ما خواسته باشید روح‌های تعویضی باشیم. امروز خودمان می‌خواهیم دلهای مقدستان را با تعمیر کردن همه آزارها که آنها را مردم ناکارآمد دریافت می‌کنند آرام بگذاریم.

برای توهین به قدس، از تو بخشش بخواهید، ای خداوند.

برای بی‌احترامی در کلیساها، از تو بخشش بخواهیم، ای خداوند.

برای آزار و توهین به تابوت‌ها، از تو بخشش بخواهید، ای خداوند.

برای بی‌احترامی به مقدسات، از تو بخشش بخواهیم، ای خداوند.

برای ترک کلیساها، از تو بخشش بخواهید، ای خداوند.

برای گناهان فاحشه‌جویی، از تو بخشش بخواهیم، ای خداوند.

برای روح‌های بی‌خدا، از تو بخشش بخواهید، ای خداوند.

برای توهین به نام مقدست، از تو بخشش بخواهیم، ای خداوند.

برای بی‌تفاوتی نسبت به عشقتان، از تو بخشش بخواهید، ای خداوند.

برای آزارها علیه شخص پاپ، از تو بخشش بخواهیم، ای خداوند.

برای بی‌احترامی به اسقف‌ها و کشیشان، از تو بخشش بخواهید، ای خداوند.

برای توهین به نام مریم، از تو بخشش بخواهیم، ای خداوند.

برای بی‌احترامی به عذرگرفتاری او، از تو بخشش بخواهید، ای خداوند.

برای ترک احترام به مریم، از تو بخشش بخواهیم، ای خداوند.

برای بی‌احترامی به تصاویر مریم، از تو بخشش بخواهید، ای مریم.

برای ترک تسبیح مقدس، از تو بخشش بخواهیم، ای خداوند.

برای بی‌تفاوتی نسبت به عشق مادری مریم، از تو بخشش بخواهید، ای خداوند.

10. دعاهای درخواست

ای خداوند، کشیشان مقدس برای کلیساتانت بده، لطفا، از تو می‌خواهیم، ای خداوند.

ای خداوند، به ما فراخوان‌های مذهبی بده، لطفا، از تو می‌خواهم، ای خداوند.

ای خدا، خانواده‌های مسیحی به ما بدهید، از تو می‌خواهیم، ای خدا.

ای خدا، جوانان پاک را به ما بدهید، از تو می‌خواهیم، ای خدا.

ای خدا، اتحاد ملل را به ما بدهید، از تو می‌خواهیم، ای خدا.

ای خدا، صلح در روح‌ها را به ما بدهید، از تو می‌خواهیم، ای خدا.

ای خدا، خیرخواهی برادری را به ما بدهید، از تو می‌خواهیم، ای خدا.

ای خدا، صلح در جهان را به ما بدهید، از تو می‌خواهیم، ای خدا.

ترزنا مریم گل سرخ اسرارآمیز

ماریام در مونتیچیاری خواسته که روز سیزدهم هر ماه به یک عبادت ویژه برای او اختصاص یابد، خودمان را با دعاهای دوازده روز قبل آماده کنیم؛ و همچنین روز سیزدهم ژوئیه از هر سال به افتخار «مریام گل سرخ اسرارآمیز» جشن گرفته شود

دعا کردن تسبیح

(«تسبیح یکی از عزیزشترین عبادات مریم است»)

دعای آماده‌سازی

دعا به روح‌القدس

آی روح‌القدس، دل‌های وفاداران خود را پر کن و در آنها آتش عشق تو را افروختن. ای خدا، روانت را بفرست تا همه چیزها آفریده شود و چهره زمین تازه گردد. ما می‌گوییم: ای خدای که قلب‌های وفادارانت با نور روح‌القدس روشن کرده‌ای، به ما بدهید تا همه چیزهای درست را درک کنیم و از آرامش آن‌ها همیشه لذت ببریم. بوسیلهٔ مسیح پروردگارمان، در وحدت روح‌القدس. آمین.

دعاها برای مریم گل سرخ اسرارآمیز

مریام پاکدہان، مادر فضل، گل سرخ اسرارآمیز، به افتخار پسر خداوندت در حضور تو زانو زده‌ایم تا رحمت الهی را طلب کنیم: نه با فضیلتهایمان بلکه با ارادهٔ قلب مادرت، از تو می‌خواهیم که ما را تحت حفاظت و فضل قرار دهید با اطمینان اینکه پاسخگوی درخواست‌هایمان خواهیم بود. سلام مریم...

گل سرخ اسرارآمیز، مادر عیسی، ملکه تسبیح مقدس و مادر کلیسای مسیحی، بدن اسرارآمیز مسیح، از تو می‌خواهیم که به جهان، شکسته شده توسط اختلافات، وحدت و صلح را بدهید و همه آن نعمتهای که قلب بسیاری از فرزندانتان را تغییر دهد. سلام مریم...

گولشنی اسرارآمیز، ملکه رسولان، بسیاری از فراخوان‌های روحانی و کشیشی را در اطراف میز عیسی مسیح پروراند تا با قدسیت زندگی خود و شوق apostolیک برای جان‌ها، پادشاهی پسر تو یسوع را به سراسر جهان گسترش دهند. همچنین بر ما نیز فراوانی نعمتهایت آسمانی ریزد. سلام مریم...

مریم ملکه فرشتگان مقدسان

ای ملکهٔ مهربان آسمان و حاکم فرشتگان، به تو که از خداوند قدرت و مأموریت دریافت کرده‌ای تا سر شیطان را خرد کنیم، می‌آییم و با تضرع درخواست داریم که لشکرهای آسمانی را برای ما بفرستد تا بر فرمانت در پی شایطان‌ها باشند، آن‌ها را هر جا مبارزه کنند، دلیری‌شان را کوبند و آنان را به گودال اندازند. آمین.

اى مريم مادر محبت، غم‌و‌غصه و رحمت، از تو می‌خواهیم: دعاهایت را با ما متحد ساز تا یسوع پسر الهیت که در نام اشک‌های خونینی به عنوان مادرت دعوت می‌کنیم، به دعایمان گوش دهد و لطف کند تا براى ما تاج زندگی ابدی را همراه با نعمتهایى که از تو درخواست داریم، اعطا نماید. آمین!

اشک‌های خونینیت، اى مادر غم‌و‌غصه، نیروهاى جهنم را نابود ساز. بى طاعتی الهیت، اى یسوع صلیب شده، دنیا را از خطر فانی حفظ کن. میخائیل فرشته بزرگ، ما را در این مبارزه دفاع کن؛ کمکمان علیه شرارت و دام‌های شیطان باش; به سرعت و با تضرع درخواست داریم که خدا بر او غلبه کند و تو، سردار لشکر آسمان، بى توان الهیت، شیطان و دیگر روح‌هاى بدی را که برای هلاکت جان‌ها در جهان گردش می‌کنند، به جهنم اندازید. آمین!

تلاوت تسبیح

نذرت

یسوع الهیت، این تسبیح را که قصد داریم بگوییم به تو نذر می‌کنیم و بر اسرار خلاصتیمان تأمل خواهیم کرد. از طریق وساطت مریم عذراء مادر خداوند و مادرت ما، لطف کن تا فضیلتهای لازم برای خوب گویی آن را بداریم و نعمت دریافت indultهای این عبادت مقدس را به دست آوریم.

به ویژه آنرا در جزیه‌ی گناهان که علیه قلب مقدّس یسوع و قلب پاک مریم مرتکب شده، برای صلح جهان، نیت‌های پاپ، افزایش و قدسیت روحانیون، قدسیت خانواده‌ها، همه نیت‌های خاصمان، و برزیل (یا کشور شما) نذر می‌کنیم.

(ساکتی...)

کردو...

تسبیح به سه‌گانه مقدس

پدرمانه...

سلام مریم... (به افتخار خدا پدر که ما را آفرید)

سلام مریم... (به افتخار خدا پسر، که ما را فدای کرد)

سلام مریم... (به افتخار روح القدس، که ما را تقدیس می‌کند)

سبحان الله...

با هر راز، یک پدرمانو و ده سلام مریم و سبحان خدا خوانده شده و با این پایان می‌یابد:

ای عیسی من...

مریم گل سرخ، مادر کلیسا، برای ما دعا کن.

رازهای تسبیح مقدس

رازهای شادمانه

(دوشنبه‌ها و شنبه‌ها، و یکشنبه‌های عید کریسمس)

در راز اول، به اعلام فرشته به مریم می‌اندیشیم.
در راز دوم، به سفر مریم به نزد خاله‌اش الیزابت می‌اندیشیم.
در راز سوم، به تولد عیسی می‌اندیشیم.
در راز چهارم، به تقدیم کودک عیسی و تطهیر مادرمقدس ما می‌اندیشیم.
در راز پنجم، به گمشده شدن و یافتن کودک عیسی در معبد میاندیشیم.

رازهای روشنایی

(چهارشنبه‌ها)

در راز اول، به غسل تعمید عیسی در اردن می‌اندیشیم.
در راز دوم، به خودنمایی عیسی در ازدواج کانا میاندیشیم.
در راز سوم، به اعلام پادشاهی خدا توسط عیسی و دعوت به توبه می‌اندیشیم.
در راز چهارم، به تجلی عیسی میاندیشیم.
در راز پنجم، به تأسیس اقامت مقدس میاندیشیم.

رازهای غم‌انگیز

(سه‌شنبه‌ها و جمعه‌ها، و یکشنبه‌های عید پاک)

در راز اول، به آزار عیسی در باغ می‌اندیشیم.
در راز دوم، به شلاق زدن عیسی به ستون میاندیشیم.
در راز سوم، به تاج گذاری از خار بر سر عیسی میاندیشیم.
در راز چهارم، به بار بردن صلیب توسط عیسی تا گلگته می‌اندیشیم.
در راز پنجم، به صلب و مرگ عیسی میاندیشیم.

رازهای شادمانه

(چهارشنبه‌ها و یک‌شنبه‌های عید پاک و زمان معمول)

در راز اول، به قیامت مسیح تفکر می‌کنیم.
در راز دوم، به صعود مسیح تفکر می‌کنیم.
در راز سوم، به آمدن روح‌القدس تفکر می‌کنیم.
در راز چهارم، به برآمدگی مریم مقدس به آسمان تفکر می‌کنیم.
در راز پنجم، به تاج‌گذاری مریم مقدس تفکر می‌کنیم.

سپاس‌گزاری

به شما سپاسی بی‌پایان داریم، ملکه عالی‌جناب، برای نعمت‌هایی که روزانه از دست‌های آزادانهٔ شما دریافت می‌کنیم. لطف کنید تا همیشه و به طور دائم ما را تحت حفاظتی قوی خود قرار دهید، و در برابر این خدمت بیشتر منقش شده‌اید، با سلامی مقدس ملکه بر شما صلوات بفرستیم.سلامی مقدس ملکه...

پایان (خودا حافظ)

تسلیم به مریم مقدس

ای مادرم، ای مادری که هستید، خود را کاملاً برای شما تقدیم می‌کنم و در اثبات تعهد من به شما، این روز و تا ابد، چشم‌ها، گوش‌های، دهان‌ام، دل‌ام و تمام وجودم را برای شما تسلیم می‌کنم.

و چون همه‌ی من هستید، ای مادر خوب و بی‌نظیر، مرا نگهدارید و در برابر خطرها دفاع کنید به عنوان مالکیت خود. آمین!

دعای مریم مقدس گل سرخ

مادر آسمانی، ملکه آسمان‌ها، حاکم انسان‌ها، شما که از خدا قدرت و مأموریت دریافت کردید تا سر شیطان را زیر پا بگذارید، به دعوت شما گوش می‌دهیم، در پایت آمده‌اید.

مادر رحمت‌دار، لطف کنید تا ستایش‌هایمان و دعاهایمان که فرزندان زائر خودتان را با اعتماد کامل نزد شما آورده‌اند، پذیرفته شود؛ آنها همه‌ی اندوه‌ها و رنج‌هایشان را به شما سپرده‌اند.

ای انعکاس عجیب زیبایی آسمانی، با نور ایمان، تاریکی خطا از روح ما بیرون کنید.

گل سرخ اسرارآمیز، با بوی خوش امید آسمانی، شجاعت روحوه‌ای که افتاده‌اند را زنده کنید.

چشمه بی‌انتهای آب، سالمند از جریان‌های خیرخواهی الهی، به دل‌هایشان زندگی بدهید.

ما فرزندانتان هستیم؛ شما در اندوه ما آرامشی می‌دهید؛ ما را در خطر محافظت می‌کنید؛ ما را در مبارزه زنده نگه دارید؛ ما را وادار کنید تا پسرتان عیسی مسیح را دوست داشته و خدمت کنیم؛ به ما عشق شعله‌ور برای تسبیح مریم بدهید؛ ما را وادار کنید که تعظیم مریمی همه‌ی جا پخش شود، تا بتوانیم در حالت نیکی زندگی کنیم، تا برکت ابدی نزدیک شما را بدست آوریم.

آمین! چنین باشد.

تعهد به خون مقدس عیسی مسیح

(تکرار روزانه)

در آگاهی از هیچ‌وانی من و عظمتش، خداوندی مهربان، در قدم‌های تو می‌پردم و تشکر می‌کنم برای نعمتهای بی‌شمار که به یک مخلوق ناکام مانند من بخشیده‌ای، خاصه آنکه با خون مقدست مرا از ظلم شیطانی رهایی بخشیده‌ای.

در حضور مریم مادر خوب‌من، فرشته نگهدارنده‌ی من، قدیسان حامی‌من و تمامی دربار آسمان، خودم را به تو تعهد می‌دهم، عیسی خداوند مهربان، با دل صادقانه و تصمیم آزادانه، به خون مقدست که با آن جهان را از گناه، مرگ و جهنم رهایی بخشیده‌ای.

به کمک نعمتش و بر اساس توانایی‌ام وعده می‌دهم تا احساساتی نسبت به خون مقدس و قابل تعظیم تو برانگیزم، تا همه آنرا احترام بگذارند و تقدیر کنند. آرزو دارم که بدین طریق جبران کردارهای ناکامل من نسبت به خون مقدست شود و برای بسیاری از توهین‌ها علیه قیمت گرانبهایشان نیز جبرانی انجام دهم.

آرزومند هستم تا گناه‌هایم، سردی‌ام و همه بی‌احترامی که به تو کرده‌ام، عزیزم خون مقدس، ناپدید شود! ببین، خداوند محبت‌آمیز، که تمام عشق، احترام و تعظیم را که مادر قدیست، حواریون وفادارتو و تمامی قدیسان به خون مقدست تقدیم کردند، به تو می‌گویم؛ و از تو درخواست دارم تا گناه‌های گذشته‌ی من و سردی‌ام را فراموش کنی و آمرزش بدهی برای کسانی که تو را توهین کرده‌اند. مرا، خداوند نجات‌دهنده، مانند همه انسان‌ها با خون مقدست پراکند، تا ما از این پس به تمامی دلهایم تو را دوست داشته باشیم و قیمت نجات‌مان را ارزشمند بپذیریم. آمین.

------------ ------------

متن این وب‌سایت به طور خودکار ترجمه شده است. از هرگونه خطا پوزش می‌طلبیم و لطفاً به ترجمه انگلیسی مراجعه کنید