من در سفر هستم از روح به روح برای جستجوی آن عشق من: عشقی که ,
آن را در هر یک از کسانی که منند، گذاشتهام,
و امروز آمدهام برای جستجوی آن و پیدا نکردهام.
قوم محبوب من:
شما کجا هستید؟ چه شدهاید?
چقدر از من دور رفتهاید با اراده خود!!
از دل به دل، در دروازه هر یک از کسانی که منند میکوبم… و شما آن را بسته نگه دارید، نمی�بایدش باز کنید چون ترس دارد که من کشف کنم، جای من باطلان پرستشیدهاند. فراموش کردهاید که حتی اگر به من دروازه نگهدارید، ملکیت من هستید، مالکیت من و همه آنچه در درون شما نگه دارید را میدانم. همانند آنکه عشق من از جایی که فکر کنید گذشتهاست، دیدن من نیز از آنجا که دیدهاید فراتر است.
و این رفتوآمد بیدست و پا که آدمی امروز دارد موفق شده تا شما را از من دور کند, چون به من فکر نمی�باید برای کار یا عمل، بلکه خودتان را با آنچه در دست دارید میکشاند، چنانکه تنها با تصمیم انسانی قادر هستید بکار برسید و کاری کنید.
فراموش کردهاید که عشق من به حدی بزرگ است که زندگیام برای شما گذاشتهام، و نمی�باید آن را به اراده خود تصرف کنید.
فراموش کردهاید که بزرگترین هدیهای که دریافت کردید، هدیه زندگانیست و کسی که علیه آن اقدام میکند، علیه مقدس اقدام میکند.
قوم محبوب من:
شما باعث میشوید تا مرا در عذاب دائمی بگذارید -- شما مرا صلیب میکشد,
مرا تاج گنبدان پوشیدهاید، دستهایم توسط اراده انسانی سوراخ شدهاند.
پایان من بهطور دائمی توسط ارادهٔ آزاد سوراخ میشود؛ جانب مرا بارها باز میشود توسط ارادهٔ انسان که نه روز و نه شب آرام نمی�باید، با دست دشمن راه میرود چنانکه در هیچ نسل دیگری رخ ندادهاست.
دشمن مرد امروز را جشن گرفته…, او مرد این لحظه را جشن میگیرد زیرا انسان خود را به هر لذت در همه جنبهها تسلیم کردهاست؛ با بیرون راندن من از ارادتم، با بیرون راندن من از دل شما، دشمن انسان را تصرف کرده و آن را هدایت کرده و خواهد کرد تا به سطوحی که برایتان غیرقابل تصور است برسد، جایی که یکدیگر را نابود میکنید چنانکه پیشتر هرگز تخیل نکردهاید.
عزیزم:
چرا فکر نمیتوانی کرد؟ چرا توقف نکنیدی تا دردی که من دارم را احساس کنی؟ چگونه میپنداری که بر صلیب آویخته شدم و عذاب من تنها در آن لحظه باقی ماند؟
نه، عشقت، عذابی همچنان یک عمل حاضر در هرکسی از شما است و من رنج میکشم و غمگین هستم روبرو با واکنش انسانها، تو به من نمی�ی با مرهم
عشق، اطاعت، برادری, اما در عوض، شما علیه یکدیگر با عمل بیرحمانه و بدون تفکر و بدون اندیشه پیش میروید؛ فقط خود را به اراده آزاد هدایت میکنید، تنها خود را به انگیزهای که دقیقاً انسانی نیست هدایت میکنید.
من یک کلیسا مقدس مانند من مقدس هستم میخواهم, جایی که حقیقت عشق من غالب است، جایی که حقیقت کلام من غالب است، جایی که به مردمم با حقایق سخن گفته شود، جایی که یکدیگر را دوست دارید…
من یک کلیسا مقدس مانند من مقدس هستم میخواهم, جایی که کشیشان در خدمت من شفاف باشند مثل آب کریستالی. من از پسرانشام که به خدمت من تقدیس شدهاند دعوت میکنم تا از جامعه بازنشسته شوند، نه از فرزندانی یا مردمم، بلکه برای عقبنشینی از فعالیت اجتماعی، زیرا این باعث فاصله گرفتنشان از دعا و دوری از ارادتم و رعایت وفا را که در توبهشان سوگند خورده بودند میشود.
عزیزان من:
میخواهم شما مقدس باشید مانند من مقدس هستم؛ شما مردم منتخب من، ملک من,
شما زمین حاصلخیز هستی که در آن بذر عشق من سریع رشد میکند، اما برای ادامه این وضعیت لازم است تا خودتان را کاملاً به من تسلیم کنید.
من از شما دعوت میکنم تا آماده شوید، نه فیزیکی بلکه روحی در این لحظه. برای همین نیاز دارم که هر کلمهای از کلمات مرا بشناسید. آگاه باشید از عشق من به شما، آگاهی داشته باشید از درخواستهای و تمناهای من به شما، آگاهی داشته باشید که نسل شما همان نسل است که در جستجوی بقیه مقدس خود آمدهام. همین دلیل است که نزدتان میآیم، با آرزو عاشقی نزدیکت دارم.
من برای آنها که همچنان مبارزه میکنند و شجاع هستند و از همه چیز بیشتر: مانند من عشق ورزیدند، در آمدن دوم خود آمدهام.
کلمهی مرا باید رودخانهای باشد که شما را تازه کند، رودخانهای که تغذیه کننده است و رودخانهای که پاککننده است.
من سریعاً برای مردم خود میآیم، من برای مردم خود میآیم، من برای بقیه مقدس خود میآیم.
نزدیک قلب پاک مادرم را تقدیس کنید؛ ضروری است که چنین بکنید و همچنین باید همهی بشر را به خاطر اینکه هر یک از شما برکتای برای برادر یا خواهرتان هست، به قلب پاک مادرم سپرده باشید.
من همزمان دعوت میکنم تا وارد سومین راز شوید که مادرم در فاطمه بیان کرد و مطابق درخواست او همهی بشر را تقدیس کنید و خاصاً روسیه. عزیزم:
با چنین عشق به شما نگاه میکنم! با چنان عشقی به شما سخن گفتم! با همین عشق خودم را در زمانی که مرا حاضر در بدن، خون و خداییت من در اقربان دریافت کنید، تقدیم کردم! با این قدر عشق کمک خودم را برای نسل شما فرستادهام!
تو را رها نمیکنم، شخصی را که کلمهی مرا بر زبانش خواهد داشت، میفرستم,
عشق من در قلب او است و شما را در لحظات مصیبت متحد نگه دارد وقتی که
نزدیک شوید تا میوهی تعهد خودتان، اطاعت و عشق تان دریافت کنید,
راهنمایی شما را به من در روح و حقیقت انجام دهد.
عزیزم، باید نخست خود را پاک کنید، یک پاکسازی که توسط خودتان درخواست شدهاست، زیرا میدانید که مطابق ارادهی من عمل نکردهاید بلکه بر اساس ارادهی آزاد.
از شما دلیری میخواهم برای خاورمیانه دعا کنید.
عزیزم:
آدمی آنچه که نیاز داشت و بیشتر از خانهی من دریافت کرد تا روی زمین زنده بماند اما استفاده کردن او از آن چیزی که خانهی من به وی داد بر اساس ارادهی آزاد، باعث شدهاست که با علم خود را نابود کند.
چقدر دردسرم است! چقدر دردسرم است! این دلیل درخواستهای دائمیام به شما، مردمِ مقدسِ مرا، باقیماندهٔ مقدسی که همزمان دعوت میکنم برای دعا کردن برای کلیسای من و سلسلهی مراتبش.
فراموش نکنید که نیامدیم فقط برای چند نفر؛ نمی�دیدم تنها برای تعداد کمی; به همه آدمیان آمدهام، برای تمام کسانی که با ارادهی خوب و آگاهی از آنکه من پادشاهِ آسمانها و زمین هستم به سوی مرا میگردند.
برکت شما را میدهم. در صلحام بمانید.
عیسیی شما.
سلام مریم پاک، بدون گناه زاده شده.
سلام مریم پاک، بدون گناه زاده شده.
سلام مریم پاک، بدون گناه زاده شده.