مردمی که دوست دارم:
دست در دست با خانه من پیش میروید، متحد به مادرم و مادرتان نیز.
بچهها، آنهایی که در من باقی ماندهاند مانند درختهای قوی هستند که توسط حملات روزانه حرکت نمی�یند بلکه در این حملهها شما را برای مبارزه با شجاعت بیشتری از آنچه میتواند آنها را از من جدا کند تقویت میکنند.
من یک بشریت جستجو میکنم که مرا دوست دارد…
من یک بشریت جستجو میکنم که خود را در من ترک کند، ثابت و قانع باشد و از مرا تشنه و نیازمند باشد.
فهمیدههای انسانی و تفسیرهای کلام من و ظهورات مادرم تنها فهمایشان هستند. اگر شخص نور در روح خود داشته باشد، او روشنایی من را پیدا خواهد کرد؛ اما اگر تاریکی با خودش بیاورد، تاریکی پیدا میکند و به آن فرو ریخته شدهاست تا آنچه که گذاشتهام را تیره کند.
فهم انسانی نمی�یزد از عرض عشقم پذیرفته شود تا کلام من را با آگاهی بپذیرند اگر انسان خودخواهیاش را شکست ندهد و تعظیمت کننده باشد.
من عشق مطلق هستم، رحمت بیانتهای دارم و هیچکس از آنها که من هستند را قضاوت نمی�یزد یا محکوم میکنم بلکه فرصت توبه به آنها دادهاست.
ادمی با پیشدستی قضاوت میکند و نه تنها آدمیان بلکه کسانی که باید بخشش زندگی کنند: کشیشهای من، آنهایی را که دعوت کردم تا چراغ لامپ گلهام روشن باشد نگهدارند.
بشریت در هیجان بزرگی باقی ماندهاست، لازم نیست نمایندگان من با کلمات قضاوتآمیز به گوسفندان من اشاره کنند بلکه باید از کلمات چوپانها استفاده کنند که گوسفندگان مرا دعوت میکنند تا جمع شوند و دور نزنند.
چقدر از کسانی که تقدیس شدهاند نماز نمی�یزد، به گلهام توجه ندهد و در رسانههای اجتماعی باقی ماندهاست ولی دقیقاً کودکان مرا راهنمایی نمی�یزد!
مردمی که دوست دارم، لحظات مصیبتی شروع شدهاند. آدمیان به اندازهای پاسخ ندادند که باید در برابر دعوتهای من بوده باشند و از جدیت این لحظه آگاه نشدهاند بلکه برعکس: عقلش را گمشدهاست زیرا آن را درون خود نمی�یزد. او هر چیزی را میترسد که باعث مدیت کردن دربارهٔ رفتار دنیویاش شود.
حقیقت توسط ظاهرات دفن شده و جانها عشق من را برداشتهاند و در جای آن ایدئولوژیهای لیبرال جعلی دریافت میکنند تا به کورکی ادامه دهند و اعمال شرورانهشان را توجیه کنند.
انسانی عاشقی نمی�بند، این زبان برای آزادیخواهی آزاردهنده است. انسان از همه چیزهایی که مسئولیت و تعهد را نشان میدهند فرار میکند؛ اطاعت در یک مکان ناشناخته نگه داشته شدهاست پیش از واکنشهای کنترلنشده مردان.
فکرهای انسانی به سوی آنچه کوچکتر است و برای انسان جذابتر، هدایت میشود، فکرهاشان را پایین آورده تا غارهایی از شرورتی که دشمن روح قدرت پیدا کند؛ و اینگونه آنها خودشان را کوچکتر میکند، خشونتی از خودش بیرون میآورد، تغییرات و تحقیر به سوی همنوعانشان نشان داده شدهاست بدون هیچ اندازهای.
من برای همه مردمم آمدهام، نه فقط برای بعضی.
عزیزم:
وحدت آنهایی که من هستند سلاحی است که آنچه نزدیک میشود را شکست خواهد داد؛ تو این را میدانی… ولی هنوز با یکدیگر مبارزه میکنید بدون آگاهی از اینکه همه فرزندانم و برادرها و خواهرهای هم هستید.
غیبت من در انسانها بیشتر از غیبت است، آن تاریکی، توقف یا مانع؛ و آنها همچنان ادامه میدهند تا زمانی که در لحظهای پیامدهایشان باعث توقفشان شود، و در بعضی موارد به درون خود نگاه کنند اما مرا نمی�بندید زیرا خالی هستند، اقداماتی بیرون از خودش انجام میدهد.
این نسل هدایایی که برایش داده شدهاست را بیارزش خواهد شمرد؛ غرورشان کنترلنشده و خودخواهیشان آنها را به سرسختی کشاند، علیه خودش و فرمانهایم عمل میکند، از خانهم دورتر میشود تا هر زمان دیگری.
عشق من چنان است که با آرزو عمیق برای نجات انسانیت، کمکهایی را به بشریت فرستادهام، سپس:
کلامم در روح و حقیقت شنیدند…
از «زمین جاری از شیر و عسل» تغذیه میکنند…
از چشمه آب زندگانی نوشیدن میکنند…
نور دوباره به شما خواهد آمد تا در برابر فریبهای شرورتی شکست نخواهید خورد…
کلام من مانند یک چشمه روشن برای کسانی که ایمان دارند و خود را به ضد مسیح تسلیم نمی�اش میجریاند.
بچهها، در هر کدام از شما ساکن هستم، مرا بیرون جستجو نکنید، خاموش شوید و وجودتان را برای همه آوای خارجی بسته و به من اجازه دهید که با دل تان سخن گویم.
دعایی ضروری است و لازم است شما بدانید که فرزندانی هستید و هر کدام از شما یک مأموریت خاص دارند. بدون آگاهی، انسان خود را منسوخ میکند و پیوندش با خانهام را قطع میکند.
برای ایتالیا دعا کنید، آن درد خواهد کرد.
برای ایالات متحده آمریکا دعا کنید، آن درد خواهد کرد.
قوم من وفادار است، ترس آنها را از مرا دور نمی�اش میکند. کنار شما خواهم ماند و شما رها نخواهم کرد، گنجینهٔ من هستید.
برکتتان میدهم.
عیسی تان.
سلام مریم پاکیزه، بدون گناه زاده شده.
سلام مریم پاکیزه، بدون گناه زاده شده.
سلام مریم پاکیزه، بدون گناه زاده شده.