***
(مارکوس): "خداوند عیسی، مریم و یوسف برای همیشه ستوده شوند! (توقف) من از آنکه خانم نیز در اینجا حضور دارد تشکر میکنم و یک افزودنی کوچک را که خانوم خواستهاست اضافه خواهم کرد".
مریم مقدس
"-عزیزان، از آنکه دوباره در اینجا هستید تشکر میکنم! با دعاهای خود ادامه دهید، زیرا من به وسیلهٔ آنها بسیاری از روحها را نجات دادهام.
با همهی دعاهایی که برای شما در اینجا دادهام ادامه دهید. تنها در آسمان میتوان دید چه تعداد زیادی از روحهایی هست که با دعاهای شما کمک و نجات یافتهاند.
یک بار دیگر درخواست دارم: خواندن، بازنگری همهی پیامهای من را انجام بدهید تا ایمان خود را هر روز بیشتر تقویت و افزایش دهیم، تا تبدیل به دیوارهایی از ایمان غیرقابل شکست شود که در برابر حملات دشمنم مقاومت کنید. فهمیدم؟ بدون دعا نمیتوان احساس عشق خدا کرد، نمی�ب میدانست عشق خدا، نمی�ب پاسخگوی عشق خدا بودید و آن را در زندگی خود رشد ندهید.
هنگامی که روح شروع به احساس عشق خدا درون خودش میکند، احساس غرق شدن، زندانی بودن توسط یک عشق، زندانی بودن توسط صلح، خوشبختی، کاملیت و پرشوری را دارد که پیشتر آنرا تجربه نکرده یا پیدا نکرد. سپس، در این عشق گیر افتاده، در این خوشبختانه و آرزو برای پاسخگویی به عشقی که روح احساس میکند، رو به روی محبوب خود میگردد، خواستار شناخت اوست، خواستار شناسایی خداوندش است. و آرام نمی�به تا چهرهی محبوبش را پیدا کند، یعنی حقیقت را بیابد: خدای زنده و برخاسته در دعاهای شعلهور، در بالاترین تماشا، در تفکر عمیق، در همآغوشی کامل و روحانی با او.
هنگامی که روح شروع به احساس عشق خدا میکند، هیچ لذت دیگری ندارد جز اینکه چندین بار تنها با خدای محبوبش در دعا بازماند و آنجا خود را با او سرگرم کند، از دلخوشیهای جریان نعمتهایش ببیند و همزمان قلب و زندگیاش را برای خداوند تقدیم کرده و مانند یک شعلهی زنده در آرزوهای عشق بیشتر و خدمت به او سوخته شود. سپس، آشفتهگری جهانش را ناراحت میکند، خسته میکند، روحش خشک شدهاست. و خواستار دیدن خدای خودست، زیرا حقیقتاً از او فاقد است. و حالا چیزهایی که دنیا دارد برایش مانند خاکستر و پودر هستند، مثل اشیایی گذرا و فراموششدهتر از برگهای خشکی که باد به هم میزند تا ابدیت.
جان تنها در آن زمان آرامش مییابد، زمانی که به پروردگار خود، خدای خود بازگشت کرده و از الهام نعمت اطاعت کند، اگر بداند چگونه تلمیحات شیطان را برندارد که با تمام وسایل تلاش خواهد کرد تا او را از این عشق دور سازد و دوباره به دنیا برگردد. اگر بداند چگونه در آنچه برای خودش تعیین کرده است و چه چیزی دلش میخواهد و آرزو دارد، پایدار بماند. آنگاه هیچ چیز نمی喜 توانست این جان را مانع شود که هر روز بالاترتر و بیشتر از عشق خدا بالا رود، با او متحد باشد و زندگی واقعی الهی داشته باشد، یعنی غرق در فراتر بودن خدایی!
میخواهم تو را به آن زندگی برسانم! میخواهم این عشق را در تو زایماند. میخواهم همه شما را با شعلههای این عشق الهی داغ ببینم! برای همین، من نیاز دارم که بسیار دعا کنید، نیازمند تقدیس شماست، از خودتان انکار کنید و به من تمامیتاً تسلیم شوید تا بتوانم تو را به زندگی واقعی در خدا برسانم!
به من بله بگو که میگیرم تو رو.
در این لحظه، همه شما را از فاطمه، مدیوگوریه، پلوویسون و ژاکارئی مبارک میکنم".