ماریام با پوشیدن لباس آبی و سفید همانوقتکه مورین وارد کاپل شد ظاهر میشود. او مبدعانه میخندید و میگوید: "تسبیح به عیسی باشد. شیطان در این صبح بسیاری از مانعی را برای شما ایجاد کرده است." (مورین دستکشهای خود را گم کرد.) "من خوشحال هستم که آمدهاید."
"قلب خودت رو به من تسلیم کن و همه مسائل و تصمیمات رو به من بسپار. من کمک میکنم. دشمن دوست دارد تو را در حالت اضطراب و تردید نگه داره."
"من آمدهام تا شما بفهمید که آمدن من برایتان یک لنگر محکمی میان آشفتگی جهان است. این قرن، عصر گمراهی، اشتباهات در ارتباط و تردیدی بوده است. همهی اینها علامتهای دشمنم هستند. همینطور او خوبان را علیه برنامههای من قرار میدهد. وقتی موفق به مخالفت خوب با خوب میشود، دیگران هم بیشتر از قبل آشفتگی پیدا میکنند."
"در آخر، دخترم، دل پاک و بیعیبِ من پیروز خواهد شد. روشنایی و عدالت در هر موضوعی، چه درون قلبها و چه جهان، به نمایش درآید. پیام عشق مقدس بخشی از این است. همین دلیل است که امروز مخالف آن هستند. دلسوزان با خالقشان یکپارچه خواهند شد."
"امروزه بسیاری زندگی میکنند و ترس سرکوبشدهای در دل دارند. من آمدهام تا ترس را شکستم. به عشق مقدس تسلیم شوید و بترسید نکنید. شروع کنید که باور داشته باشید، تا پیروزی من از شما آغاز شود. این رو برای فرزندانم بگوید. من آمدهام تا آنها کمک کنم جای خودشان پیش پدر ابدی پیدا کنند. تو را برکت میدهم."