مادران غمیبار میآید. همراه با هفت شمشیر در دل خود، یک گل گُلاب نیز دارد. او میگوید: "من مادران غمیبار هستم. برای ستایش عیسی آمدهام."
"پسران و دخترانی محبوب، در این زمانهای تصمیمگیرنده، دعوت میکنم تا با تسلیم شدن به عشق مقدس اشکهایم را پاک کنید. بگذارید 'بله' شما یک مرهم آرامبخش بر دل زخمی من باشد. چقدر آرزو دارم همه بشریت را با آغوش قلب خود بوسهزنم و برای همیشه صلح خود را به جهان ببرم."
"شما ندیدهاید، نه میتوانید فهمیده باشید چه چیزی خواهد آمد."
او گل گُلاب را از دل خود بیرون آورده و به من نشان میدهد. "این نعمت عشق مقدس است که همهجا پیشنهاد میکنم."
"لطفاً این را آشکار کنید."