مادر را با یک پرده آبی روشن و لباس صورتی قدیمی دیدم، تاجی از دوازده ستاره بر سر، بازویان او برای استقبال باز بود، در دست راستش یک پارچه کاغذی و تسبیح مقدس بود، و در دست چپش نیشهای طولانی.
سودای مسیح عیسی باشد
اینجا هستم، دوباره به شما میآیم، فرزندان من، از طریق رحمت بیحد و مرز پدر. برای دعوت کردن شما تا حامل صلح باشید، حامل عشق، آمدهام. فرزندان محبوب من، بسیار دوست دارم و دوباره شما را دعوت میکنم که خداوند را دوست داشته باشید. به شما پیشنهاد میکنم که شاگرد او باشید، خودش باشید.
فرزندان من، دنیا اکنون توسط شر تصرف شدهاست، شر در آن پراکنده است و اغلب با پوشیدن لباسهای جعلی برای فریب دادن شما پنهان میشود، اما شما، فرزندان نور، روشن باشید، راستین و درستکار. سخن خود را روشن کنید، بدون دریغ.
فرزندان من، حامل نور باشید. فرزندان محبوب من، دوباره از شما برای دعا درخواست میکنم، دعای دائمی با دل. لطفا بچهها، لطفا و به دیگران آموزش دهید که چگونه دعا کنند. زندگی خود را دعای کنید. همه چیز را برای خدا تقدیم کنید
دوست دارم شما، فرزندان من، دوست دارم شما. اکنون برکت مقدس مرا به شما میدهم. از آمدن به نزد من سپاسگزاریم