من وقتی که در کلیسا زانو زده بودم، مسیح پروردگار من که کاملاً پوشیده به سفید بود، چند بار کنار من گذشت. سپس ایستاد و با انگشتری مقدس دست راست خود به سوی من نشان داد و با نگاهی بسیار جدی گفت: «خودت را تسلیم کن.»
گفتم: «پروردگارم، من تسلیم هستم.»
«بیشتر! هنوز کافی نیست,» گفت. سپس به سوی تابوت رفت و ناپدید شد.
خداوند میخواهد که خودت را تا هیچی تسلیم کنیم. باید بفهمیم که ما چیزی نیستم چون خداوند از غرور راضی نیست.
غرور یکی از بدترین چیزها برای اوست. پروردگار گفت: «من به خاطر غرور رنج کشیدم.»