دوباره یک شعله بزرگ اطراف تابوت میبینم. پدر میگوید: "من آمدهام تا شما را بشناسید، من را دوست داشته باشید و به من اعتماد کنید."
"میخواهم که راز ارادهی الهیم را بیشتر بفهمید. ارادتم، فرزندم، شامل سه موجودیت است--عشق الاهی، رحمت الاهی و تأمینات الاهیم. همهسه کامل هستند؛ همهسه به صورت کامل در هر لحظه حاضر برای هر روح داده میشوند. اکثر بشر هیچکدام از این سه را در هیچ لحظهای نمی�یابند؛ بنابراین، آنها مانند آنچه باید بود استفاده یا تقدیر نمیتواند شود."
"برای مثال، به محیط شما توجه کنید. آیا هوای که میتنانید را به عنوان تأمینات من در نظر گرفتهاید؟ به شما میگویم اگر ارادهی نکردم، دیگر نفس دیگری نمیتوانستید بکشید. چرا دربارهی آزمون صبری که امروز برایتان دادم؟ آن نیز از طرف من بود؛ زیرا فضایل با لطف آزمون تقویت میشوند. هر صلیب در زندگی شما هم تأمینات من است؛ چون فقط روحی میتواند به وسیلهی صلیبی نجاتی پیدا کند."
"در جهان، همهروحها دعوت شدهاند تا تأمیناتم را بشناسند و انعکاسی از عشق الاهیم و رحمت الاهیم باشند. حقیقتاً این سه به عنوان یک در دل پدرانهی من جمع میشوند. هیچکس بدون ارادتم وارد بیابان نمیشود."