خداوندم مادر با لباس آبی تیره و سفید آمد. او گفت: "لطفاً برای تبدیل روحهای دورترین از خدا دعا کنید." ما دعای کردیم. او خود را تنظیم کرد. او دوباره گفت: "شما باید برای این روحها فقیر دعا کنید. آنها در راه نابودی هستند و آنرا نمی喚دهند. "او به من یک دیدار از جهنم نشان داد. آن یک دریا آتش است. سپس مجدداً سخن گفتن را شروع کرد. "در جهنم عشق نیست، دخترم، فقط فریاد زدن و دندان خرد کردن برای کمبود عشق است. بسیاری به دلیل نبود کسی که برایشان دعا کند در جهنم میافتدند. اما شما کلید دارید. راه را میدانید. اکنون باید آنرا آشکار کنید. این پیام نجاتدهنده را باید به همهای که گوش کنند ارائه دهید." او رفت.