مادونا با لباس سفید میآید. یک صلیب طلایی بر سر پردهاش است و بسیاری از صلیبان طلایی پشت او وجود دارد. وی میگوید: "به تو، فرشتهام، گفتم که من به اتفاقی نمی喚دهاید. من برای ناکامیهایت آمدهام. عیسی اجازه داد تا من تو را انتخاب کنم و عدم آگاهیات در مورد تعلیمات کلیسا و امور روحانی در این زمان خاص از تاریخ. چون پس زمینهات نشاندهنده سابقهی دانش دربارهٔ پیام عشق مقدس نیست، واضح است که پیام از یک منبع خارجی -- عمدتاً بهشت -- میآید."
"به مردم بگویید که من آمدهام تا جنگهای دلها را متوقف کنم." (اکنون میبینم صلیب طلایی در گردن او نیز وجود دارد و وقتی این کار را میکند، به نظر میرسد حرکت کند و به سمت من نزدیک شود.) "در حال حاضر، دلمشغول هستند و آرامشی ندارند زیرا عشق نمی�ابند. این یک نشانهی واقعی حضور شیطان در جهان است. جنگی که در دلها شکل میگیرد زودتر یا دیرتر در دنیا ظاهر خواهد شد. اگر مردم نماز نخوانند و دلها تغییر نکند، جهان خود را به درون یک جنگ مرگبار فرو خواهد ریخت. این جنگ مانند هیچچیز دیگری خواهد بود. آنقدر تعادلهای طبیعی را مختل خواهد کرد. فرزندانم دوست ندارند با چنین واقعیت سخت روبرو شوند. بگویید که من میآیم و دلم برا هر روح خونین است از عشق. آرزو دارم فرزندانم این فاجعهها را پیشگیری کنند. راه خروجی برای شما از طریق نماز، قربانیجویی و عشق مقدس ارائه دادهام. بنابراین ببینید که پیام من نه یک پیام تاریک بلکه امیدیست."
وی میرود. همه صلیبان در هوا به مدت کوتاهی باقی میمانند.