مادران ما با لباس سفید میآید. او روشن و خندنده است. او میگوید: "من مادرت هستم و برای تبیین یسوع آمدهام. من آمدهام تا به همه بچههای کوچک خودم بگویم که آرزو دارم از عشق خود را به تمام بشریت بدهم. نمیتوانستم عشقی که ندارند مرا دوست دارند، بدهم. همین است دلیل آمدن من - برای آشکار کردن عشق من در سراسر جهان. بسیاری از دلها این فصل آزمون میترسند. بسیاران با فکر عذاب آتی لرزیدهاند. اما امروز به شما میگویم که برای خدا تنها یک فصل وجود دارد - فصل عشق. همین است آب و هوایی که پسر من آرزو دارد جهان در آن زندگی کند - عشق. حالا تو را برکت میدهم."